هم اتاقی با عقل سرخ (۴)
در سال ۱۳۶۰ همزمان در دو رشته علوم تجربی و اقتصاد اجتماعی دیپلم گرفت. در آذر ۱۳۶۱ با سی نفر از بچهمحلها رفتیم جبهه. همان روزهای اول از ما جدا شد. رفت به گروه ویژه ادامه مطلب
هم اتاقی با عقل سرخ (۳)
همیشه با سختترین کارها پول در میآورد. میگفت:«پول حلال از کَدّ یمین و عرق جبین میآید». از آن پول خرج فقرا میکرد. به ده که میرفتیم اجبارم میکرد که امشب بعد از نماز باید برویم ادامه مطلب
هم اتاقی با عقل سرخ (۲)
کاهکشی در ماه رمضان میگفت: وقتی تنت سالم است چرا از پدرت پول میگیری، ما در شهر دانش آموز بودیم و هم اتاقی. روزهای جمعه و تابستانها میرفتیم سر کار و بخشی از مخارج تحصیلمان ادامه مطلب
هم اتاقی با عقل سرخ (۱)
شش سالی با او هم اتاق بودم. لحظه لحظهاش اتفاقهای بزرگی بود که از یک روستازادۀ نوجوان دبیرستانی سر میزد. یک روز ظهر از مدرسه آمدم، خانهمان خیلی از مدرسه دور بود. دبیرستان غفاری در ادامه مطلب
از قمقمه شیر”حیتا”تاقوته کل اندر
حاج علی یک راس گاو شیرده خوبی داشت مدتی بود گاو را هر روز صبح برای چرا به “حیتا”می برد وآن را بایک طناب واستفاده از دوخ های ولنگ حیتا بسته ونزدیک شب دوباره ان ادامه مطلب
خاطرات رزمنده رودمعجنی
دهه فجرسال ۱۳۶۶بود ما رااز قرارگاه دوکوهه دراندیمشک ازجنوب بسمت غرب کشور حرکت داده تا ازقرارگاه اناهیتادر کرمانشاه جهت امورپدافندی منطقه ای دردل خاک کشورعراق اعزام گردیم.منطقه ای بنام ماوت درارتفاعات الاغلو . دل تودلم ادامه مطلب