برنگ زمان
هنوز شرشره میبندم به کودکی ها می ارایم با روبان رنگی روزها را به بادکنکهای رنگارنگ جمعه ها رنگ ابی می گیرد همان جمعه ها که به اندازه ی اسمان ده ابی و ساده بود ادامه مطلب
نگاه…..
پشت کوههای بلند خانه ام انجا که میبافت انجا که می انداخت عمو زنجیر باف دستمالهایش را جایی که پدر هر بهار شخم در سینه ی دشت میزد هزار جوانه از پهلوی زمین میرویید اشک ادامه مطلب
lمسافر…..
گم شده بودم میان گذار فصلها سه ماه مانده بود تا بهار چند شب تا یلدای بلند مرا در کجاوه ی پاییز گذاشتند قابله ام….. مرا از پهلوی پاییز گرفت من پاییزی شدم مسافر فصلها ادامه مطلب
بهار
بروپروانه به دشت ,بنشین برگل رخسارنگار”بروتازنده شود دردل مایاد بهار/سقف دوارجهان بین که هرزاویه اش”حوریان صف به صف استاده به اکرام بهار/نظری کن به سمن,ان که دراغوش چمن”مست وسرخوش شودازسازخوش اهنگ هزار/بنگرخون بهارست روان دررگ ادامه مطلب
خدایا قسم
بنام خداوند بخشنده و مهربان خدایا قسم خدایا به جان و دل ما قسم به کوه و به دشت و به دریا قسم به آواز بلبل به فصل بهار به سال ادامه مطلب