آجرهای سرخ دربی
حصار زندگانی دربی در فاصلۀ ۱۰ کیلومتری شمال شرق رودمعجن است. آبهای نقره فام آبشار رودمعجن از چشمههای زلال و سرد آنجا بیرون میتراود. روزگاری اینجا محل زندگی مردمانی بوده که بسی متمدنتر از رودمعجنهای پایین آبشار بوده اند. آجرهای مربعی سخت و سرخ رنگ و سنگگدازههای بزرگ، حاکی از وجود کورههای بزرگ آجرپزی و ذوب فلزات در زاین قلعۀ گمشده است. آتش این کورهها را احتمالاًجنگلهای انبوه کاج و سرو و گیاهان با برگهای سوزنی سردسیری تأمین می کرده است. در دامنه کوه هنوز تک درختهایی از بقایای آن درختها ایستاده اند. مشهور است که در سالهای هزار و سیصد و چهل و پنجاه بسیاری از آن درختها را به دستور حاج حسین آقا رزمی که خان روستای رودمعجن بود ذغال میکردند و برای فروش به شهر میبردند.
چهار تپۀ خاکی دور حصار زندگانی بقایای ساختمانهای آجری و سفالهای شکسته از خمهای بزرگ با قطر ۳ سانتیمتر را در خود دارد. خمهایی که آب و غلات یا اشیاء دیگری را در آن ذخیره میکرده اند.
براستی اهالی این قلعه چرا این نسیم خوش و چراگاه سبز و آب گوارا و زمینهای حاصلخیز را رها کرده اند ؟ به کجا کوچیده اند؟ کسی چیزی نمی داند. اما چند فرض را میتوان در پاسخ به این پرسشها تصور کرد:
۱. قلعه در جنگی سهگین ویران شده مردها کشته و زنها به اسارت رفته اند.
۲. در یک شب شوم، زلزلهای بزرگ قلعه را ویران کرده و کسی باقی نمانده
۳. در زمستانی سخت، سرما چنان منطقه را منجمد کرده که مردمانی که زنده مانده اند دیگر جرأت ماندن در آن بلندی را نداشته اندو ناگزیر به زیر آبشار میان دره گرمتری کوچیده اند. این روایت را پیران کهن هم نقل میکنند. اما باز این پرسش باقی است که چرا در رودمعجن نشانی از وجود صناعت آجرپزی و ذوب فلز و و کوره داری نیست.
پدرم حاج نورالله فتوحی آجرهای سرخ دیوار حصار دربی را به من و بچه ها نشان می دهد (شهریور ۱۳۹۰)
من تصور میکنم که مردم فعلی رود معجن ارتباطی به مردمی که در دربی میزیستند نداشته اند زیرا.
۱- خمانطور جناب دکتر فرمودند در حصار زندگانی مردمی پیشرفته زندگی میکرده اند واز اجر بعنوان مصالح ساختمانی استفاده میکرده اند . ودر روستای فعلی اثرس از اجر دیده نشده است.
۲-روستای دیگری هم در چشمه پاش بوده که هنوز اثار وبقایای ان در جایی بنام سرقلعه موجود است که شاید روستای فعلی باقیمانده ان روستا باشد وهنوز معلوم نیست ان روستا که بوده وجه شده وکجارفته اند.
۳- در دربی سنگ قبری یافت شده که اکنون معلوم نیست چه کسی انرا برده وکچا است ودر ان نام شخصی با پسوند رزقی درج بوده که محتمل است مردم فعلی رزگ همان مردم باشند زیرا دقیقا رزگ در پشت همان کوه قرار دارد .
در مورد تئوری سوم شما نمیدانم تجربه ی خوابیدن شب توی زندگانی را دارد یانه ولی حتی در شب تابستان هم باید بروی زیر پتو تا از گزند سرمای سوزنده ی زندگانی در امان باشی زمستانش دیگر جای خود دارد.ولی من هنوز هم هر وقت به زندگانی مرم از خودم این سوال رو دارم که چرا این منطقه ی خوش اب و هوا و پر اب با زمینهای بزرگ را مردمانش رها کرده اند و اثری از انها نیست؟
جالب بود. من تا حالا نمیدونستم که رودمعجن هم آثار تاریخی داره. کاش بشه بیشتر در این مورد تحقیق کرد. :gol:
سلام جناب فتوحی دفعه قبل یادمه تقاضا کردم از شما که مطلبی در باب ساکنان قدیم دربی را جهت نظر خواهی بیاورید بهر حال خواسته ما اجابت شد و تشکر بابت این قسمت و اما حقیر به شخصه از قدیم نسبت به ساکنان قدیم دربی خیلی کنجکاو بودم تا جایی که زمانی میخواستم از دستگاههای فلز یاب جهت پیدا کردن نشانه یا هر ابزار فلزی که مربوط به انان باشد استفاده کنم و جدی پگیر قضیه بودم ولی بعد که فهمیدم غیر قانونیه منصرف شدم جون مطمئن بودم که اینان اقوام متمدنی بوده اند که سنگها را با ان مهارت میتراشیدند و از خشت پخت استفاده میکردند و حتی خود من شاهد این قضیه بودم که هنگام نخود کاشتن با تراکتور کوزه مانندی که کماکان به گلدان سربسته هم شبیه بود از زیر خاک درامد و همزمان بر اثر برخورد با گاواهن شکست و محتویاتش خاک طوسی رنگی بود که چند نفر اهالی روستا حاضر در محل به اتفاق گفتند که این مربوط به محلگیا است و باور داشتند که محتویات داخل کوزه هم خاکستر است و چیز زیاد مهمی نیست و ساده از ان گذشتند ولی من به مرور زمان در این مورد تحقیق کردم و دریافتم که ان خاک یا پودر طوسی رنگ نقره بوده که بر اثر طول زمان اکسید شده و تبدیل به پودر شده که ما خاکستر میدانستیمش پس اگر کاوشهایی انجام شود حتما به سر نخها یا نشانه های معتبری خواهیم رسید.موفق باشید
سلام جناب فتوحی.این که ساکنان فعلی از نسل همان ساکنان دربی هستند یا نه نیاز به کاوش ها وتحقیقات زیادی دارد که از عهده ما خارج است و امیدواریم که روزی این مساله پیگیری شود و حقیقت معلوم. شاید هم اصلا اهالی دربی به جایی کوچ نکرده اند و به دلایل مختلف همانجا نسلشان از بین رفته که البته این مساله هم نیاز به تحقیق دارد.
ممنون از مطلبتون
سلام من تاحالا نمیدونستم به غیر از رودمعجن ممکن روستای دیگه ای هم در اون منطقه وجود داشته باشه. واسه من که خیلی جالب بود . من از وقتی مه عضو حیتا شدم اطلاعات زیادی در مورد رودمعجن فهمیدم. دستتون درد نکنه آقای دکتر :SS:
مسئله ای قابل تامل رو بیان کردید که چون اطلاعات کمی دارم جای اظهار نظر بنده فعلا نیست.
در خصوص فرضیات هم احساس میکنم این فرضیات هر کدام پس از دیدن یک فیلم ترسناک ثبت شده اند. حمله مغول ها- طوفان – زمین لرزه(من باب مزاح بود)
@چغا زنبیل
چغازنبیل عزیز
وجود گورسنگی با نام خواجه یوسفعلی رزقی وفات ۱۰۴۵ در پی سم را خود من در سال ۱۳۷۳ دیده ام. شباهت رزقی و رزگ میتواند ایده شما را حمایت کند اما وقتی در سی سال پیش به رزگ رفته بودم گورستان بسیار قدیمی با سنگهای دراز ایستاده دیدم به نام گورستان گبرها که مدعی بودند به روزگار پیش از اسلام تعلق دارد؟!
جگر گوشه
نمیشناسمتان ولی ارادتم به شما و همه حیتاییان هر روز فزونی می گیرد. شما هم پخته و از سر تجربه می نویسید و هم دغدغه هایی دارید از نوع دغدغه های دو سه نسل قبل رودمعجن.
من بیشتر کسب اطلاعات کردم! تا امروز هیچ اطلاعی راجع به اقوام پیشرفته ای که در زندگانی زندگی میکردن نداشتم، و حتی این سئوال هم برام ایجاد نشده بود که چرا کوچ کردن به مکان فعلی یا اصلا کوچ کردن یا از بین رفتن!؟ دلیلش هم اینه که من تا به حال دربی رو ندیدم.
اما با خوندن این مطلب کاوش گرانه و نظرات ثبت شده علاقه ام به این موضوع صد چندان شد.
معماهای بزرگ رو همیشه دوست داشتم و خوشحالم که گذشته روستای خودمون یک راز بزرگ داره !
با توجه به نظریات شما ممکنه نسل مردانی که تخصص آجر پزی داشتند در اثر حوادثی که ذکر کردین از بین رفته باشه و ساکنین فعلی دیگه اون تخصص رو نداشتند و به خشت گلی روی آوردن.
دلیل دیگه هم میتونه در دسترس نبودن مصالح مورد نیاز برای تهیه این نوع آجر در منطقه جدید باشه.
من هم فکر نمیکنم که کسانی که در زندگانی زندگی میکرده اند اجداد ما نباشند.
اطلاعات تاریخی در مورد رودمعجن که بوسیله شما در حیتا ثبت شده از دسته اطلاعاتی هست که ممکن بود با از بین رفتن نسل پیشین کامل از بین بره چون نسل جدید علاقه چندانی به کشف این رازها نداشته اند. ولی بازگو شدن این اطلاعات حداقل برای من این انگیزه رو بوجود آورده.
بسیار بسیار متشکریم جناب فتوحی
@زمستان
بله شبی را در کنار چشمه عارف زندگانی تا صبح از سرما لرزیده ام. من تقریبا تمام ارتفاعات منطقه رودمعجن را از طرفی تا کدکن و از طرف دیگر تا نامق و ازغند و زرمهر و قلعه جوق و کوه زر و کوه سرسفیدال و از طرفی تا بایگ و تربت، پیاده رفته ام.
نظر سوم دو پشتوانه دارد: ۱. همین سردی هوا که شما هم تأیید کردید ۲. روایت شفاهی یخبندان بزرگ در میان پیران.
جناب آقای دکتر فتوحی
۱- موضوع آثار تمدن در “زندگانی” هم جذاب و هم قابلیت تحقیق وبررسی فراوان دارد .
۲- فرض دیگر به نظر من موضوع ییلاق وقشلاق بوده که در دوره های ساسانی و هخامنشی مرسوم بوده است. که در رودمعجن هنوز از ناحیه جلگه نشینان صورت می گیرد
۳-تا جایی که من شنیده ام رودمعجن هیچگاه خان نشین نبوده و خانی در آن وجود نداشته است بلکه مانند هر جامعه ای بزرگانی در اداره آن نقش ایفا می کرده که به تناسب زمان تصمیماتی می گرفتند که بعضا درست وگاهی نادرست بوده است .
@محمد امیدوار
جناب امیدوار
آنچه حیتا دارد از برکت همت مدیر روشن اندیش و همکاری دوستان پر تلاش آن است. می بینیم که با تولد حیتا روایت هویت گمشده زادگاه ما بازخوانی و بازنویسی می شود. حیتا چه کوچه باغی به روی نسلهای جوانتر گشوده است تا برای بازشناسی تبار خویش گامی به پیش بردارند..
پاینده باشید و بر قرار
سلام جناب دکتر واقعا مطالب و اطلاعاتتون بسیار پر بار است مخصوصا برای ما که جز نسلهای سوم ، چهارم رودمعجن هستیم و از وقتی یادمه در رودمعجن بی آبی بوده آب وهوای خوشی ندیدیم. ولی من یک بار به دربی رفتم منطقه ای بسیار زیبایی است که برای زندگی منهای سرمای زیاد که ذکر کردین یکی از منطق جذاب میتواند باشد ولی مطلب هم جالب بود که اقوامی متمدن در آنجا زندگی میکردن که الان آثاری از زندگی آنها هست .من اینو نمیدونستم ومنتظر نتیجه گیری این مطلب هستم تا به کجا میرسه .البته خودمم پی گیر میشم شاید اطلاعاتی تونستم پیدا کنم شاید. ممنون و متشکر
رودمعجنیها تا پنجاه سال پیش تابستانها به ییلاق دربی می رفتند و به قول قدیمیها محله می بردند به دربی. روایات شفاهی در بارۀ علل فرود آمدن نیاکان ما از درۀ دربی زیاد است. یکی سرما و یخبندان شدید بوده