اصطلاحات و تکیه کلام های لهجه نیشابوری نزدیک به رودمعجنی
گویش نشابوری که بعضی ازآن ها در گویش رودمعجنی بکار برده می شود.
برای راحت تر فهمیدن تلفظ لغات به قسمت فینگیلیش توجه بیشتری فرمایید
|
لغت
|
فینگلیش(لاتین) | معنی |
اَتِش گو | Ateshgoo | وسیله ای که با آن آتش را مرتب می کرده اند |
اِشکاف | Eshkaf | کمد |
بَرجََمَه | barjamah | وسیله ای که روی الاغ می گذاشتند و در آن بار می ریختند |
پَزیِنه | Pazineh | پله |
پِتَوَ | Petava | ساق بندی که چوچانان به پا می بستند |
تِرقَز | Terghaz | پرتاب کردن |
تِقلَ | Teghla | تیغ |
تاس | Tass | کاسه مسی |
تیار | Tiar | آماده بودن (درست بودن) |
جیرغ | Jirgh | سوزان |
چَرتاغ | Chartagh | باز باز |
چارُغ | Charoogh | کفش |
چوری | Choori | النگو |
خِرکی | Kherki | کیسه ای بزرگ که در آن آرد ریخته میشود |
خِفت | kheft | گردن بند |
رَف | Raf | تاقچه |
زِنگیچَه | Zengichah | آرنج |
سُرپُلُک | Sorpolok | سکندری خوردن(وقتی که پای کسی به جایی گیر میکند) |
کیلیکی | Kiliki | انگشتر |
لَتَه | latteh | دستمالی که از پارچه درست میشود |
لُپَر | Loppar | لب ریز |
لِقلَوو | Leghlavoo | شیر جوش |
مار | Mar | مادر |
نَلی | Nail | تشک |
نُقُرما | noghorma | گرما و شرجی بودن هوا |
یوز | Use | سرمای شدید |
سلام آقای فتوحی . کار خیلی قشنگی بود . ولی متاسفانه من نمیتونم بخونم چون خیلی سخته. چون من لهجه رودمعجنیم خوب نیست یعنی اصلا یاد ندارم .بهر حال خسته نباشید . :SS:
ممنون
فکر میکنم اگر لاتین انرا بخوتنید راحتر است
کار عالیه حسین اقا.جالب بود.البته من نمیدونم منظورتون اینه که همه ی اینا رو ما هم میگیم یا فقط اونایی که سلکت شدن مشترک هستن؟اگه منظورتون همه ی این کلماته که ما بعضیاش رو اصلا بکار نمیبریم مثل یوز و نقرما و .. ولی گمانم منظورتون فقط اونای سلکت شده است که در این صورت هم باز هم چنتاش مشکوکه یعنی من نشنیدم(بنابراین از نظر من مشکوکه)مثل.اتش گو که من نشنیدم کسی بگه یا چرتاغ، حتی لقلوو هم ندیدم کسی به شیر جوش بگه لقلوو غالبا به بچه قورباغه میگیم لقلوو، به نلی هم که میگیم نهلی و سرپلک رو هم که میگیم سرپُک.
یادم رفت بگم، ترقز رو هم به معنای “چیزی را جا گذاشتن” به کار میبریم
برای نشان دادن نزدیکی گویش رودمعجنی و نیشابوری جالب بود، من بیشتر از اشکاف لذت بردم ، برام یادآور خاطرات قشنگیه و البته خاطرات خوشمزه! توی اشکاف بی بی ها همیشه می شد چیزهای عجیب و غریب و گاها خوشمزه ای پیدا کرد، خیلی دوست داشتم اسم یکی از قسمت های وبلاگ رو بذارم اشکاف ولی هنوز جای مناسبی براش پیدا نکردم.
به نظرم باید یه سازمان دهی مناسب برای جمع آوری این واژه ها انجام بدیم، تا بتونیم راحتتر دسته بندیشون کنیم.
ممنون از حسین
چند روز پیش یکی از اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی پیشنهاد کتاب گویش شناسی رودمعجن را مطرح کرد. گویش رودمعجنی گنجینه پرباری است از واژه های اصیل فارسی و یارانی که متأسفانه به سرعت در حال از بین رفتن و فراموشی است.
بنده پیشنهادی دارم و ا« این که همه دوستان رودمعجنی در یک کارگروهی برای گردآوری گویش و تنظیم آن به صورت یک کتابچه همت کنیم.
کار حسین عزیز آغاز خوبی است. من قول می دهم برای ویرایش و آوانگاری (همان که حسین فینگیلیش میگوید) وقت کافی بگذارم.
برای گام نخست اگر موافق هستید، از فعلهای ساده یک کلمه ای (و نه مرکب) خاص رودمعجنی شروع می کنیم. به صورت مصدر
مثلا
دخُستن (dkhostan):چیزی را با فشار داخل کیسه یا ظرف کردن. فعل امر: دَخُی،
این فعلها اهمیت زیادی دارند.
چند نکته برای حسین عزیز
گگه جان، د لهجی روزمهجنی حرفی اول کلیمه حرکت ندره. اونایی که لاتینشر نویشته یی، بعضایش غلطه.میثلی
brjama
trghaz
tghal
بعضای اینا ورگوشم نخورده! از کوجت بدر اوردَیی؟
ویرایش واژه های حسین عزیز
اِشکاف (eshkaf) کمد
برجَمَه (brjamah) (بارجامه)؛ شبیه خورجین که برای بار روی الاغ می گذارند.
پِتَوَ (Patava) : (پای تاب)؛ پارچهای که چوپانان به ساق پا میبندند برای محافظت از سرما و …
ترقَز: (trghaz): جا گذاشتن و فراموش کردن چیزی. (ترقز دَیَن)
تقَل (tghla): تقلب؛ جر زنی. (فعل: تقل دَیَن)
تیار (tiyar) آماده؛ فراهم. (فعل: تیار کیردَن)
جیرغ (Jirgh):؟؟؟؟ هوشیار، چابک،
چَرُق (Charogh) چارُق،
چوری (Choori): دستبند؛ النگو
خِفتی (khefti):گردن بند
رَزیِنه (razinah): راه پله
زیِنه (razinah) : پله
زِنگیچَه (Zngicha):آرنج
سْرپُک (Srpok) : سکندری خوردن (گیرکردن پا به چیزی که تعادل را به هم می زند). (فعل: سْرپُک زیَن)
کلیک (kilik): انگشت
کلیکی (kiliki): انگشتری
لُپَر (lppar) : لب پریده
لغلَوو (lghlavoo) : ماهیتابۀ دسته دار، شیر جوش
نَهلی (nahil): نهالی، تشک
و چند واژه دیگر
نهورم (nhourm) : هُرم، گرمای آتش
اجیر (ajir): (آژیر)آماده،
درزیم: (drizm): میغ، مه،
بخدا نگارش من نیست من فقط اینها را از سایتهای نیشابور جمع آوری کردم برای نشان دادن نزدیکی دو لهجه
دوستان عزیز.پیشنهاد دکتر خیلی بجاست.من از همین الان اعلام امادگی میکنم.حیتائیان عزیز اینکار واقعا لازمه.پیشنهاد میکنم روی این قضیه خوب فکر کنید.اگر این گویش جمع اوری نشه شاید تا یکی دو نسل دیگه نشه اثری ازش پیدا کرد.
من چون کلا ادم ایراد گیری هستم روی این کلمه ی آخر هم ایراد دارم:
دریزم(drizm)به معنای باران نم نم و پیوسته به کار میره.مثلا میگن:بارون مدریزمه.
نیزم(nizm):به معنای مه به کار میرود.
دریزمیدن(drizmidan): فعل است. بارون مدریزمه. برف مدریزمه.
گلوندن (glondan):تکان دادن درخت برای ریختن میوه.
این دو فعل معنی خیلی خاصی دارند و در زبان فارسی شاید معادل نداشته باشند.
گَل خاردن (gal): گل=غلت، غلت خوردن.
بجوی(bjoy) : الف)وجین کردن ب) جستجوی میوه یا گردو و بادام بعد از آن که صاحب درخت میوه اش را جمع کرده باشد.
ورتلزگیدن: ؟؟؟ ولمتلیزگه ؟!
کلپَک(klpak):پرتاب کردن.انداختن
چوخ چوخ کردن(chukh chukh):اهسته اهسته راه رفتن
دکُفتن(dkoftan):چیزی را با فشار داخل کیسه یا خورجین یا … کردن.
دخیز(dkhez):با سرعت دویدن
خسته نباشید جناب حسین آقا.
موضوع خوبی مطرح شد.این بحث افعال میتونه کمی ذهن ها رو در خصوص گویش رودمعجنی فعال میکنه. بنده هم موافقم. شاید به اندازه خیلی از دوستان نتونم کمک کنم اما تلاش خودم رو میکنم.
یک نکته جالب اینه که گاهی توی رودمعجن فعل امر هیچ ارتباطی به مصدر نداره و کاملا سماعی شده . به عنوان مثال
گرفتن – فعل امر: مَ( یعنی بگیر)
چه قشنگ بود. مطلب خوبی بود. حظ کردیم…
:gol: :gol: :gol: :gol: :VV: :OG: :OG: :OG:
merc khyli estefade kardam man namzadam neyshaboorie vali doost nadare man lahjasho yad bgiram alan dg ghafelgiresh mikonam mamnoooooooooon
:gol: :ZZ: :ZZ: :ZZ: :ZZ: :YY: :YY: :YY: :YY: :SS: :SS: :SS: :SS: :SS:
:YY:
لهجه نیشابوری یک لهجه ی خشن و دهاتیه! تعارف که نداریم
:MM: :MM: :MM: :MM: :OP: :OP: :OP: :OP:
سلام، یکی به من بگه: میوم بخ رو مت یعنی چی؟ متلکی بود که یکی از بر و بچه های نیشابور به من انداخت!
یعنی :ZZ: میخام بخرمت
:ZZ: :ZZ: :ZZ: :U: :U: :U: