مجتبی عبدالهی 4652 روز پیش
بازدید 293 ۱۸ دیدگاه

عکس عروسی (۳)

 

در ادامه عکس های منتشر شده از نگاتیو مکشوفه عکس فوق ارائه میگردد.

توضیحات:

– مکان : روبروی خانه حاج نورالله فتوحی

– عروس در حال سوار شدن بر لیموزین

– افسار لیموزین در دست محمد علی عبدل

– حاج محمد امیدوار پالان را بر دوش گرفته ( طبق رسوم به دنبال شخصی جهت انداختن پالان بر رویش بودند که ایشان گفتند من خودم داوطلب میشوم و با این کار خنده  را بر لبان همه نشانده اند)

– در عکس برخی شناخته شده تر هستند : آقایان رمضان عرب ، هوشنگ ، شیخ ابراهیم عرب ، محمد علی فتوحی

 

 

 

 

نظرات کاربران

با نظرات خود، ما را در ادامه مسیر راهنما باشید.

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  1. اوحده اوو گفت:

    سلام منصف سید بند
    عکس جالبی بود ولی از ای لیموزین ها اگه ما هم بتونیم برای مراسممون گیر بیاریم خیلی عالی میشه ها رمضون عرب هم با اون خنده های همیشگیش که رو لبش بود برای جالب بود خدا رحمتش کنه

    1. یه لیموزین مشتی براتون گیر آوردم. حتما میارمش. نامردید اگه سوار نشید. خدا بیامرزش

  2. درخت گردو گفت:

    سلام بر منصف من موندم شما ها این عکسای قدیمی رو از کجا میارین خیلی جالبه.نکته مهم عروسیه کیه؟ این عکس مال چه سالیه؟

    1. سلام بر درخت جوز. توضیحات مورد نیاز رو علی نجفی داد.این عکسها همش مال یه نگاتیوه که عکاسه همش ابوی بوده.

  3. علی نجفی گفت:

    خدمت درخت گردو عرض شود که مشخص است که مراسم دامادی اقای رضا عرب است و تاریخش هم گمانم اوایل انقلاب باشد سالهای ۵۷-۵۸.
    این مراسم زیر کتل رفتن یا زیر کتل بردن(که گمانم برادر عروس یا دائی عروس به این افتخار نائل میشد.دقیقا مطمئن نیستم.از دوستانی که اطلاع بیشتری دارند تقاضای روشنگری در این موضوع رو دارم) هم از اون مراسم جالب بود که فلسفه اش رو نفهمیدم.شاید فلسفه ی این کار این بوده که به نزدیکان عروس بفهمانند که بلا نسبت بلانسبت بلانسبت عجب جانوران درازگوشی بودند که دخترشان را داده اند دست داماد(حالا داماد هرکه میخواهد باشد).البته در امر فلسفه جناب نیچه ی عزیز صاحب نظر تر هستند و نظرشان صائب است!!.
    خدا حاج محمد امیدوار رو رحمت کنه گویا در برپائی این مراسم باشکوه جد و جهد عظیمی داشته و تقریبا در هیچ موردی کوتاهی نمیکرده و تا وقتی زنده بوده نگذاشته کسی از زیر کتل رفتن در بره.امید است نسل حاج محمد از جمله همین مدیر بزرگوار خودمان ادامه دهنده ی راه حاج محمد باشند و نگذارند کتلها روی زمین باشند و مردمان در عروسی ها بی کتل!!!
    به منصف هم به خاطر انتشار عکسهای بکر به صورت صورتیانه ای خدا قووووت میگم هووووووو

  4. عکس جالبیه جناب منصف، منم مث آقای نجفی کنجکاو شدم بدونم فلسفه اون کار”زیر کتل بردن ” چیه؟
    ممنون از عکس قشنگتون :gol:

  5. نوه ديگه حجي مراد گفت:

    عکس جالبی است . با تشکر از جناب منصف که در جستجوی عکسهای قدیمی برآمده اند.
    یاد مرحوم حجی محمد بخیر. خدا رحمتش کند
    فقط مانده ام که اگر عروسی رضا عرب بوده در خانه حجی نورا… چرا ؟
    در باب مراسم زیز کتل به گمان بنده اینطور می آید که این مراسم چیزی در مایه های “گربه را دم حجله کشتن “است . و بنظرم افرادی که زیر کتل می رفتند تنها برادر یا دایی عروس نبودند بلکه اکثر فامیل عروس به این افتخار نایل می شدند و از این رو انداختن کتل بر روی اینان به این معنا بود که از همین اول ازدواج فامیل داماد سوار بر شمایند و شما فامیل عروس حق هیچگونه حرکتی یا اعتراضی را ندارید و به عبارتی گربه را دم حجله می کشتند

    1. والا منم نمیدونم. خودمم شنیدم و نقل کردم. اما در روستا به تنها چیزی که فکر نمیشه این بوده. تو عروسی ها مرام زیاد گذاشته می شده. شاید . شایدم نه

  6. ناشناس گفت:

    سلام به جناب منصف
    عکس خیلی جالبی گذاشتین :SS:

  7. پاییزان گفت:

    سلام بر جناب منصف. عکس جالبی بود. خدا رحمت کنه جناب رمضان رو. خوبه که اونایی که توی عکس شناسایی شدن توسط دوستان معرفی بشن. خداقوت :gol: :gol:

  8. گفت:

    من موندم شما اینارو از کجا میارین!!!!!! خیلی قشنگه… :SS: :SS: :SS:

  9. عکس خوبی بود من همیشه حاج رمضون رو خیلی دوست داشتم بادیدن این عکس یادشون افتادم خداوند رحمت کند :R:
    من این عکس رو به پدرم نشون دادم بابا درتایید حرف آقای نجفی که عروسی آقای عرب هست ولی برای قضیه (کتل) حرفی مخالف حرف ایشون زدن بابا میگن چون در قدیم دختر عروس کردن یه امر خوبی نبودهو واسه خانواده عروس بد بوده (نمیدونم چرا دلیل قانع کننده ای نداشت )برای همین خانواده عروس رو به زیر کتل میبردن که یعنی باید از خجالت به زیر برن :OO: که بادیدن این عکس بابا یاد خاطره های اون زمان افتادن که میگن آقای حاج محمد امیدوار و آقای حاج روح الله فتوحی همیشه سر این کتل باهم شوخی داشتن که تو هر عروسی این دو بزرگوار همدیگرو پیدا میکردن و کتل رو بر روی هم مینداختن که در عکس هم جناب امیدوار طبق حرفای بابا دنبال آقای فتوحی هستند :YY:

  10. گمنام گفت:

    عکس جالبییه یادش بخیرعروسی های شادقدیمخدارحمت کنه همه ی قدیمی هارو یادکنیم ازشیخ عرب که توی همه مجالس رودمعجن بود ولی کسی یادش نمیکنه. :gol: :OG:

  11. نسیم گفت:

    عکس خیلی جالب بود جناب منصف شما احیانا با صتدوق نسبت فامیلی ندارین اینطوری که معلومه عکس هارو باید از یک صندوق قدیمی گیر اورده باشین :soot: راستی اون اقا کت شلواری خیلی خوشحاله توعکس همچین مودبم وایساده مثل عکس های تیم ملی والیبال :ZZ: :ZZ:

  12. ناشناس گفت:

    ممنون جناب منصف,مامانم میگه من این عروسی رو خوب یادمه,متشکر که ما رو بردی اون قدیما :gol: :gol:

  13. آشنا گفت:

    سلام ودست مریزادبه جناب منصف
    خدمت نسیم عزیز بگم ایشون مرحوم هوشنگ ایزدی هستن
    باید بگم تنها عروسی که ازاون زمان که ۷یا۸ساله بودم هنوز توذهن من بخوبی مونده همین عروسیه که هروقت عکساشو میبینم خاطرات اون روز برام زنده میشه هنوز فکرمیکنم لب ایون خانه حجی زینب نشستم وعروس ودامادکه سوار براسب بین انبوه جمعیت باسلام وصلوات میان رو دارم نگاه میکنم.یادش بخیر عروسیهای قدیمی ساده وبدون تکلف بود مسن ترها مخصوصا خدابیامرز حاجی محمدامیدوار همیشه عروسی فامیلها که بودبرای خندوندن بقیه با کتل دورانی داشت یکبار عروسی عمه که بود کسی درحیاط رو درمیزد مادر که میرفت در رو بازکنه پدر مانع شد مادرکه ازقضیه بیخبر بود پرسید چی شده بابا گفت باازپنجره نگاه کن بعد که نگاه کردیم دیدیم مرحوم حاجی محمد کتل روی دوشش پشت درمنتظره که بابا درروبازکنه وکتل روبندازه روبرادرعروس صحنه خیلی خنده داری بود خداوند ایشونرورحمت کنه وهمچنین مرحوم حاجی شیخ ابراهیم عرب رو کهبا صدای سلام وصلوات ایشون عروسیها رونق خاصی داشت بیامرزه

  14. خداوند پدربزرگ رو رحمت کنه، تصاویر کمی ازشون داریم و این هم به اونها اضافه شد، دستت درد نکنه.

    کیفیت عکس اونقدر خوب بود که ما تا داخل حیاط هم رفتیم و شناساییشون کردیم. تصویر واقعا زنده اس، انگار هم در حیتا حضور دارن و در حالیکه میخندن روبروت ایستادن.
    یک نکته انحرافی هم در عکس بالا وجود داره که شاید کمتر بهش توجه شده باشه و اونم خانمی که پشت سر داماد با چادر مشکی حضور دارن، در اون زمان هنوز چادر مشکی مرسوم نبوده و فقط شهریا از این چادرا می پوشیدن، ایشون “مرضیه تربتی” هستن، و همونطور که از اسمشون هم مشخصه خیلی شهری بودن :Y:

  15. ناشناس گفت:

    :ZZ: :W: :N: :GG: :OO: :VV: :VV: :VV: :Y: :OG: