ببر پیغام مرا ای باد صبا……………….
تو ای باد صبا
محرم اسرار ما
که میگذری از سر کوی جانان
از سرزمین من
مهد خوبان
درنگ کن دمی
مرو چنین شتابان
که دارم از برای تو پیغامی
ببری به ملک یاران
به سرزمینم
که با نامش عجینم
بگو از جانب من
بدون بیش و کم
که چقدر دور شدیم از هم
ناباورانه کم کم
و اکنون به اندازه ی سالها
هنوز بین ما فاصله ها
و دوری از تو
زخم در تن من
و این چه عمیق
سالها با تن من رفیق
و در این فراق
پیدا شده شوری
جز تو و من
که داند درد دوری
و چه حرفها دارم در دل
که با تو گویم
گیرم که پیدا شود یک محرم دل
این مهم
جز با تو نگویم
لیک از تو صبوری جویم
انگاه که چو فرهاد
شود کوه کنی پیشه ام
کندن حرف دل
در تن صخره و سنگ
همه شده اندیشه ام……………..
سلام بر شاعر محله
با این شعرت حرف دل همه حیتایا رو زدی
خیلی قشنگ بود
در ضمن باید با خانومتم صحبت کنم داری حرفای فرهادی میزنی
@نوه زارع
سلام بر نوه زارع. قرار نشد مقلطه کنی بعدشم من مقابله به مثل میکنم اون یه زره خاشاک هم که چیندی خراب میشه.
همچو فرهاد کوه کنی پیشه ی ماست
کوه ما سینه ی ما ناخن ما تیشه ی ماست…
خدا قوت هم حدی عزیز هووووووووووووووو
:SS: شعرتون پر از استعاره ها و نمادهای زیبا بود.
خدا قوت بر جناب جگرگوشه. اینقدر از غم فراق وطن میگویید که دل آدم رو کباب میکنید و من مطمئنم که بالاخره یه روز به رودمعجن برمیگردید. باز هم مثل همیشه زیبا سرودید. :gol:
باز هم مثل همیشه عالی بود خسته نباشید امیدوارم هر چه زودتر به زادگاهتان بیایید تا اینقدر غم فراق نکشید
زیبا بود، حالا چرا کوه کنی پیشه کنین؟ این اتاق اختلاط واسه همین روزای دلتنگیه دیگه، آسونترم هس، انرژیتونو بذارین واسه شعرای قشنگ بعدیتون :VV: ، منتظریم :gol:
ممنون جناب جگرگوشه
خیلی شعر پرمعنایی نوشتین :SS:
مثل همیشه استفاده کردیم از شعرتون
خدا قوت
سلام بر شاعر عزیز حیتا خیلی زیبا بود خدا قوت هووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو