چغازنبیل 4825 روز پیش
بازدید 151 ۳ دیدگاه

تلنگری به همه خوانندگان

با تایید پیشنهاد منصف عزیز رخصت می طلبم با تقدیم این شعر تلنگری بهمه مون زده باشم یاعلی مددی
کمی هم به فکر آنهایی باشیم که نیازمندند… .
یاد دارم در غروبی سرد سرد می گذشت از کوچه ما دوره گرد

داد می زد: کهنه قالی می خرم دسته دوم جنس عالی می خرم

کاسه و ظرف سفالی می خرم گر نداری کوزه خالی می خرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

بوی نان تازه هوشش برده بود اتفاقامادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت: آقا سفره خالی می خرید…؟

خدایا کمی همت وبصیرت عطا فرما تا به خود اییم وتکانی بخوریم من مات ولم یهتم بامور المسالمین فلیس بمسلم الله اکبر

نظرات کاربران

با نظرات خود، ما را در ادامه مسیر راهنما باشید.

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  1. زمستان گفت:

    من مات و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم…

  2. شعر زیبایی بود. با اینکه شنیده بودم اما باز هم از خوندنش لذت بردم .

  3. مطلب مناسب بود برای این روزها

    اما فکر کنم چند بیتش حذف شده بود، نسخه کامل این شعر اینه :

    یاددارم در غروب سرد سرد
    میگذشت از توی کوچه دوره گرد
    دوره گردم کهنه قالی می خرم
    دست دوم جنس عالی میخرم
    گر نداری کوزه خالی می خرم
    کاسه و ظرف سفالی می خرم
    اشک در چشمان بابا حلقه بست
    عاقبت آهی زد و بغضش شکست
    اول سال است و نان در سفره نیست
    ای خدا شکرت ولی این زندگیست
    بوی نان تازه هوش از ما ربود
    اتفاقا مادرم هم روزه بود
    صورتش دیدم که لک بر داشته بود
    دست خوش رنگش ترک برداشته بود
    سوختم دیدم که بابا پیر بود
    بدتر از آن مادرم دلگیر بود
    مشکل ما درد نان تنها نبود
    حتم دارم که خدا آنجا نبود
    باز آواز درشت دوره گرد
    پرده اندیشه ام را پاره کرد
    دوره گردم کهنه قالی می خرم
    دست دوم جنس عالی میخرم
    گر نداری کوزه خالی می خرم
    کاسه و ظرف سفالی می خرم
    خواهرم بی روسری بیرون دوید
    آی آقا سفره خالی میخرید؟؟؟

    گاهی وقتها آدم اونقدر درگیر روزمرگی میشه که به این تلنگرها واقعا نیاز داره، ممنون.