فرامرز اسدالهی 3909 روز پیش
بازدید 181 ۲۴ دیدگاه

خاطره ای از روز های برفی رود معجن

سلام
دقیقا نمی دونم چند سال پیش بود که با اقای پاسبان هم خونه بودیم یه صبح با صدای زنگ ساعت از خواب پا شدم البته از زیر لحاف بیرون نیومدم از پشت پنجره دیدم برف میاد رادیوی پشت سرمو روشن کردم دیدم گوینده میگه:بنا بر همین گزارش کلیه مدارس استان تعطیل میباشد. ما هم دوباره لحافو کشیدیم رو خودمونو خوابیدیم ساعتای ۹ که بیدار شدیم گفتیم چکار کنیم حوصله مون سر نره که اقای پاسبان گفت بریم مدرسه پینگ پونگ بازی کنیم. تو راه مدرسه رد کفشای زیادی رو برفا بود پیش خودمون میگفتیم اینا حتما خبر نداشتن مدرسه تعطیله اومدن و برگشتن تا اینکه رسیدیم به دفتر دیدیم اقای تقوی نشسته پشت میزش هر چه بهش گفتیم رادیو اعلام کرده مدرسه تعطیله باور نمیکرد به طعنه بما میگفت رادیو تون زغال سنگیه و.. حتی رفت مخابرات و زنگ زد اداره گفته بودن تعطیل نیس.خلاصه ظهر رفتیم خونه دیدیم رادیو رو موج تهرانه ما هم که اول خبرو نشنیده بودم و ضایع شدیم.این ماجرا گذشت تا اینکه یه بار واقعا مدارس به علت بارش برف تعطیل شد ولی اینبار که رفتیم مدرسه تااقای تقوی ما رو دید متلک انداخت و گفت حتما باز رادیو تون اعلام کرده که تعطیله. ما هم هر چه گفتیم حرفمونو باور نکرد حتی این بار اداره هم زنگ نزد روزای بعدش از معلم راهنما پرسیده بود یادش بخیر

نظرات کاربران

با نظرات خود، ما را در ادامه مسیر راهنما باشید.

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  1. علی نجفی علی نجفی گفت:

    تا سالهای سال همه ی خاطراتی که از مدرسه رفتن، از روزهای تعطیل، از روزهای برفی داشتیم یا خودمان تعریف میکردیم یا از زبان چند نفر مثل خودمان که دانش آموز بودند میشنیدیم.انگار همیشه دوربین روی ما بود.روی دوربین به ما بود همیشه.یک باره که روی دوربین برمیگردد به آن طرف و آن وقت تمام ماجرا از زاویه ای دیگر از زاویه ای بکر و ناشنیده و از زبانی دیگر روایت میشود برای خودش جذابیتی دارد ناگفتنی!.
    جناب آقای اسد اللهی شما ماجراهای روزهای برفی مدرسه رفتن ما را از همان زاویه ی ناشنیده تعریف کردید که در نوع خودش شنیدنی بود.هرچند من سعادت شاگردی شما را نداشتم و وقتی که رودمعجن بودم شما هنوز نبودید ولی ذکر خیرتان را از دوستان که شاگردان شما بوده اند شنیده ام.خدا قوتتان بدهد.

  2. @علی نجفی
    جناب اقای نجفی از حسن نظرتون ممنونم
    وقتی ادم مجبوره خاطره ای رو خیلی خلاصه بنویسه از نظر نگارش خوب در نمیاد از این بابت عذر خواهم

  3. نجمه عبداللهي گفت:

    خداقوت جناب اسداللهی. خاطره جالبی بود. البته فکر کنم برای کسانی که شاگرد شما بوده اند باید خیلی جالبتر هم باشد. :gol: :gol:

  4. حسن مرادزاده گفت:

    گفت استاد مبر درس از یاد
    یاد باد آن چه مرا گفت استاد
    یاد باد آن که مرا یاد آموخت
    آدمی نان خورد از دولت یاد
    هیچ یادم نرود این معنی
    که مرا مادر من، نادان زاد
    پدرم نیز چو استادم دید
    گشت از تربیت من آزاد
    پس مرا منت از استاد بود
    که به تعلیم من استاد استاد
    هر چه می دانست آموخت مرا
    غیر یک اصل که نا گفته نهاد
    قدر استاد نکو دانستن
    حیف استاد به من یاد نداد
    استاد گرامی معلم روزهای شیرین نوجوانی معلم درسهای سخت علوم و ریاضی (تا جایی که ذهن من یاری می کند فقط سال آخری که در رودمعجن بود مدرس ریاضی بودید ) سلام بنده حقیر راه به جناب پاسبان نیز برسانید
    بوسه ایثار مرا بر دستهای سراسر مهر وعشقتان پدیرا باشید.امیدوارم هیشه توفیق رفیق راهتان باشد
    ﯾﮏ آﺳﻤﺎن درﯾﺎ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺗﻮ ﺑﺎد
    ﯾﮏ ﺟﻨﮕﻞ زﯾﺒﺎ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺗﻮ ﺑﺎد
    ﺻﺒﺢ دﯾﺮوز ﺑﯽ ﺗﻮ ﺗﯿﺮه و ﺗﺎرﺑﻮد
    ﺻﺒﺢ روﺷﻦ ﻓﺮدا ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺗﻮ ﺑﺎد
    ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺧﻮﺑﯽ از ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﺧﯿﺎل ﻣﻦ آﻣﺪ
    روﯾﺎی ﻗﺸﻨﮓ ﻣﺎ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺗﻮ ﺑﺎد
    ﻣﺎه و ﻣﮫﺮ و ﮔﻞ ھﻤﻪ ارزاﻧﯽ ﺗﻮ
    ﮐﻮه و دﺷﺖ ﺣﺘﯽ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺗﻮ ﺑﺎد
    ﺑﻪ ﯾﺎد دارم ﺗﻮ از ﺳﮑﻮت ﺑﯿﺰاری
    ﯾﮏ آﺳﻤﺎن ﻏﻮﻏﺎ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺗﻮ ﺑﺎد
    ﺑﻠﻨﺪای ﺷﺐ ﯾﻠﺪا ﺗﻘﺪﯾﻢ ﻧﮕﺎه ﺗﻮ
    ﺑﮫﺘﺮﯾﻦ ﻋﺸﻖ ھﺎ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺗﻮ ﺑﺎد

  5. @حسن مرادزاده
    اقای مرادزاده عزیز از لطف شما بسیار سپاسگذارم

  6. مصطفی قانعی گفت:

    سلامی گرم خدمت معلم عزیزم جناب اقای اسدالهی.خاطره ی شیرین شما برای من هم جالب بود چون شاگرد شما و اقای پاسبان بوده ام.موفق و پیروز باشید.

  7. به نام خدا

    درود بر استاد عزیز جناب اسدالهی

    خاطره جالبی بود از اینکه آن دوران را دوباره در یادها زنده کردید از شما تشکر میکنم و

    برگ سبزی تقدیمتان میدارم.

    بسم الله الرحمن الرحیم

    روزگار کودکی یادش بخیر

    یاد شبهای خوش و شادش بخیر

    قصه های هر شب مادر بزرگ

    ماجرای بز بز قندی و گرگ

    یاد بادا درس با با آب داد

    درس عشق و زندگی در یاد باد

    یاد بادا روزگار مدرسه

    درس جغرافی حساب و هندسه

    یاد آن دارا و آن سارا بخیر

    یاد تصمیمات آن کبرا بخیر

    مرد آمد زیر بارانی لطیف

    قامتی زیبا و رعنا و نظیف

    ریز علی آتش زدی بر پیرهن

    تا خطر را دور کردی از ترن

    خانم کوکب زنی بی ادعا

    تخم مرغ و شیر گاوش خود کفا

    در کنار شوهرش مشغول کار

    کار او در خانه بود و خانه دار

    هاشمی با خانواده مهربان

    زندگیها ساده چون آب روان

    آشنا می کرد ما را با فنون

    از سفر می گفت و شهر کازرون

    درس دیگر قصه روباه پیر

    زاغکی بود و به منقارش پنیر

    حیله ها و مکر روباه زرنگ

    آن خروس و بال و پرهای قشنگ

    مرد چوپان و دروغی آشکار

    مردمان ساده ی آن روزگار

    درس و مشق ما همه اندرز و پند

    قصه پطرس نوشتیم از هلند

    پشت سد خوابید در فصل خزان

    درس ها آموختیم از نوجوان

    چشم خود را از تعصب دور دار

    تا ببینی وضع ما و روزگار

    باغ ها خشکید و دیگر باغ نیست

    درس امروز از پنیرو زاغ نیست

    روبه امروز ما مکاره تر

    کاردانان را کند یکباره خر

    حیله هایش میکند حیران تو را

    مدرک او هست فوق دکترا

    رستم و گرز گران یادش بخیر

    آرش و تیر وکمان یادش بخیر

    یاد باد آن روزگاران یاد باد

    بوی خاک و رقص باران یاد باد

    ای شریک نان و گردو و پنیر

    هم کلاسی باز دستم را بگیر

    :gol: :gol: :gol: :gol:

  8. ناشناس گفت:

    سلام بر معلم دوست داشتنی سالهای نوجوانی،امیدوارم حالتون خوب باشه، استاد عزیز دلتنگ خاطرات گذشته با شما هستم,یاداوری خاطرات گذشته هم شیرین هم تلخ هستش?ارادتمند تون شاگرد سالهای گذشته,قبلا هم درخواست کرده بودم شماره ای ازتون داشته باشم بازم درخواست میکنم یه شماره تماس بدین تا باهاتون در تماس باشم خوشحال میشم صداتونو بعد از چندین سال دوباره بشنوم.سعادتمند موید پیروز باشید

  9. @سلیمان استوار
    جناب اقای استوار سلام ممنون از شعر زیبایتان که ما را به روزگار کودکی بردید :gol:

  10. @ناشناس
    سلام بر ناشناس عزیز امیدوارم خاطرات شیرین شما بیشتر از خاطرات تلخ باشد .اما در باره تلفن من هم خیلی دوس دارم صدای بچه های قدیم رو بشنوم اما گذاشتن شماره رو در فضای مجازی صلاح نمیدونم چون تو این سایت فقط رودمعجنی ها نیستند هر کسی از گوشه جهان میتونه ببینه. ادرس ایمیلم زیر عکسم هست اگر دوست داشتین میتونید ایمیل بزنید اونجا شماره بدم

  11. حسن مفتوح گفت:

    سلام ودرود خدمت معلم عزیز وصبور واروم درس علوم تجربی جناب اسدالهی
    من از دیدن تصویر وخاطره شما بسیار خوشحال شدم خاطرات بسیار خوبی از شما دارم یکی از این خاطرات وساطت شما بود که باعث شدم من از آقای تقوی کتک نخورم و باوساطت شما بخشیده شدم
    یادمه کلاس درس فارسی همیشه شلوغ بود معلم کلاس آقای نعمیمی پور بودند و همیشه بچه ها سرکلاس شعار میدادند یا به میز میزدند و خلاصه خیلی شلوغ بود وقتی هم که زنگ میخورد پشت سر ایشون هجوم میاوردند و از کلاس همه به یکباره خارج میشدند یکی از جلسات بعد اینکه زنگ خورد دوباره این اتفاق افتاد و من که پشت سر آقای نعیمی درحال خروج بودم براثر فشار بچه ها همراه چند نفر دیگر از کلاس به بیرون پرت شدیم وتوی سالن افتادیم خلاصه از شانس بد ما آقای تقوی شاهد ماجرا بود و گفت صبر کنید هیچکس بیرون نیاد دیگه از کلاس دررو بست و ماها که افتاده بودیم قرار شد تنبیه بشیم شما هم اونجا بودین و یادمه از میون اون چند نفردست منو گرفتین وبه آقای تقوی گفتین این بی تقصیره و خلاصه من باوساطت شما کتک نخوردم
    امیدوارم همیشه سربلند وپیروز باشید من یادمه همیشه شما فقط تبسم مسزدید ولی بسیار مهربان واروم بودین

  12. سلام حسن اقای عزیز
    من هم از شما خاطرات شیرینی دارم مثلا وقتی اول راهنمایی بودین یه روز رییس اداره اومده بود تو کلاس سوال کرد what is your name? شما جواب دادین ؟ it is hasan maftoh
    البته اول سال بود و هنوز زبان تازه شروع کرده بودین!!
    خوشحالم کردین ممنون :gol:

  13. حسن مفتوح گفت:

    ممنون استاد عزیز من این قضیه رو یادم نمیاد ولی الان کلی سر این قضیه با همکارا خندیدیم از طریق ایمیلتون شماره موبایل و ادرسمو اس میکنم خوشحال میشم از نزدیک زیارتتون کنم موفق باشید

  14. سلام بر معلم خاطرات مدرسه من حسین مرادی هستم هر وقت به شما و اقای پاسبان فکر می کنم محو دوران بچه گی میشم یادش بخیر همیشه دور اقای پاسبان رو میگرفتیم ایشون برای تربتیها جک می گفت ما برای بیرجندی ها زیبا بود امدید تربت از اموزش وپرورش میشه رد منو پیدا کرد خوشحال میشم در خدمتتان باشم

  15. سلام حسین اقا بی زحمت نمیزاریم ممنون

  16. مرادي گفت:

    سلام بر جناب اسداللهی،معلم مهربون مدرسه رودمعجن. خیلی خوشحالم که به سایت حیتا و به جمه ما رودمعجنیها پیوستین. معلومه که مثل خود ما با خاطرات زندگی می کنید و گذشته خود و از جمله روستای ما را فراموش نکردین. من دانش آموز شما نبودم ولی شما را خوب بخاطر دارم. از زمانهایی که با حسن آقا داداشم میامدین خونه پدری ما
    موفق و موید باشید

    1. سلام اقای مرادی همون طور که فرمودید پنج شش سال زندگی در رودمعجن خاطرات تلخ و شیرین زیادی برام داشته
      حسن اقا رو سلام زیاد بفرستید

  17. محمد عباسي گفت:

    سلام اقای اسدالهی یادش بخیر همسایه ما بودین یادمه وقتی برف میومد بچه ها میومدن جای شما خواهش و تمنا که مدرسه تعطیل بشه غافل از اینکه احمد تقوی این حرفا سرش نمیشد و حرف حرف خودش بود

  18. سلام محمد اقا البته اون موقع هم کسی پیش ما نمی اومد سلام برسونید خانواده رو

  19. امین حاتمی گفت:

    باسلام خدمت آقای اسداللهی معلم عزیزم.تو آسمون ها دنبالتون می گشتیم. ورود شما رو تبریک میگم

  20. ناشناس گفت:

    سلام امین اقا منم خوشحال شدم سال نو رو خدمت شما و رودمعجنی های عزیز تبریک عرض میکنم :gol:

  21. فاطمه عليپور گفت:

    سلام خدمت جناب اقای اسدللهی معلم عزیزم .خاطره خوبی بود من هم به نوبه خودم خاطرات زیادی با شما داشتم که هر کدومشون شیرینی خاص خودشونو دارن . با ارزوی دیدار وباره شما

  22. فاطمه عليپور گفت:

    ببخشید اقای اسد للهی ایمیلتون رو میشه اینجا بنویسید هر چی گشتم زیر عکستون ایمیلتون رو پیدا نکردم ممنون