فروغ مرادی 4276 روز پیش
بازدید 136 ۲۷ دیدگاه

آرامش سنگ یا آرامش برگ؟شما کدام را انتخاب می کنید.

مردجوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود.
استادی از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست.
مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: “عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟”
استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین را داخل نهر آب انداخت و گفت: به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آن می سپارد و با آن می رود.
سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت.

استاد گفت: “این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را؟!”
مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت: “اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست! لااقل سنگ می داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم!”

استاد لبخندی زد و گفت: “پس چرا از جریان های مخالف و ناملایمات جاری زندگی ات می نالی؟ اگر آرامش سنگ را برگزیده ای پس تاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده.”
استاد این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد.
چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی مرد جوان از استاد پرسید: “شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب می کردید یا آرامش برگ را؟”
استاد لبخندی زد و گفت: “من تمام زندگی ام خودم را با اطمینان به خالق رودخانه هستی و به جریان زندگی سپرده ام و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم و من آرامش برگ را می پسندم …

نظرات کاربران

با نظرات خود، ما را در ادامه مسیر راهنما باشید.

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  1. محمدعباسي رودمعجني گفت:

    بنظر من ارامش سنگ بهتر است

  2. بنام خدا / سلام خانم مرادی از انتخاب این داستان زیبا از شما خواهر خوبم تشکر میکنم . به نظر این حقیر انتخاب سنگ یا برگ بودن با خلقت ما منافات دارد زیرا خداوند نعمتهای زیادی در اختیار ما قرار داده و از ما به عنوان اشرف مخلوقات یاد کرده و پس از آفرینش انسان به خودش احسن الخالقین گفته بنا بر این به تناسب امکاناتی که در اختیار هر انسانی قرار داده شده مسئول است و اینکه ما مثل سنگ و برگ خودمان را در آب و باد و قضا و قدر و به قول همولایتیهای عزیزمان قسمت قرار دهیم عاقلانه نیست هر چند که ما منکر ناظر بودن خدا نیستیم برای شما مثالی میزنم تا موضوع روشنتر شود خدای حال حاضر همان خدای چهل سال پیش است ولی در آنزمان سالانه میلیونها کودک به علت کشف نشدن واکسنهای گوناگون تلف میشدند ولی حالا مرگ و میر کودکان بسیار کاهش یافته است آیا اگرانسانها همچون سنگ و برگ خودشان را بی تاثیر در اتفاقات زندگی میدانستند و خود را به حوادث روزگار میسپردند معلوم نبود من و شما و دیگر حیتا نشینان الان کجا بودیم :gol:
    بیا تا کل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
    فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
    اگر غم لشک انگیزد که خون عاشقان ریزد
    من و ساقی به هم سازیم و بنیادش بر اندازیم

  3. نجمه عبداللهی گفت:

    فروغ عزیز. مطلب قشنگ و تامل برانگیزی بود. البته من با نظر جناب استوار موافق نیستم چون فکر میکنم منظور داستان بیشتر این بود که در مقابل سختی ها و مشکلات چگونه برخورد میکنیم در هنگام مشکلات در کنارشون حرکت میکنیم و یا اینکه در مقابل اونها می ایستیم پس منظور حرکت و تلاش در زندگی نبود بلکه چگونگی برخورد با سختی هایی بود که به هر شخص وارد میشود. البته این نظر شخصی منه و میتونه درست هم نباشه :Y: . اما در خصوص مطلب نظر من اینه که با توجه به شرایط میتونه هر دو مورد انتخاب بشه گاهی لازمه همراه سختی حرکت کنی تا به آرامش برسی و گاهی هم مقابل اون بایستی تا از پا درآریش و از پا نیفتی :gol: :gol:

  4. فاطمه عليپور گفت:

    سلام فروغ جان مطلبت خیلی زیبا بود . من ارامش برگ را انتخاب میکنم چون زندگی پر از تلاطم است ولی باید مثل سنگ استوار بود

  5. سلام فروغ عزیز مطلب جالب وبا تاملی نوشتی خیلی جای فکر داره ولی من هم ارامش برگ رومی پسندم چون فکر میکنم زندگی پر هیجانی داره و با ماجراهای زیادی روبروست از کنار خیلی حوادث ومناظر رد میشه واین خاطره انگیزه. :SS: :SS: :SS: :gol:

  6. علی نجفی گفت:

    خداوند حیتا رو از وجود خنجلوکهای شما و سایر عزیزانی که مشغول خنجلوک گرفتن هستند خالی نفرماید که هرازچندگاهی با خنجلوکی دوستان رو به تفکر میاندازید. حرف استاد منو یاد یک یاد یک بیت انداخت:
    غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد
    ساقیا باده بده، شادی آن،کاین غم از اوست
    خداوند بر خنجلوکهای شما قوت عنایت بفرماید فروغ خانم :SS:

  7. سلیمان استوار :
    بنام خدا / سلام خانم مرادی از انتخاب این داستان زیبا از شما خواهر خوبم تشکر میکنم . به نظر این حقیر انتخاب سنگ یا برگ بودن با خلقت ما منافات دارد زیرا خداوند نعمتهای زیادی در اختیار ما قرار داده و از ما به عنوان اشرف مخلوقات یاد کرده و پس از آفرینش انسان به خودش احسن الخالقین گفته بنا بر این به تناسب امکاناتی که در اختیار هر انسانی قرار داده شده مسئول است و اینکه ما مثل سنگ و برگ خودمان را در آب و باد و قضا و قدر و به قول همولایتیهای عزیزمان قسمت قرار دهیم عاقلانه نیست هر چند که ما منکر ناظر بودن خدا نیستیم برای شما مثالی میزنم تا موضوع روشنتر شود خدای حال حاضر همان خدای چهل سال پیش است ولی در آنزمان سالانه میلیونها کودک به علت کشف نشدن واکسنهای گوناگون تلف میشدند ولی حالا مرگ و میر کودکان بسیار کاهش یافته است آیا اگرانسانها همچون سنگ و برگ خودشان را بی تاثیر در اتفاقات زندگی میدانستند و خود را به حوادث روزگار میسپردند معلوم نبود من و شما و دیگر حیتا نشینان الان کجا بودیم
    بیا تا کل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
    فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
    اگر غم لشک انگیزد که خون عاشقان ریزد
    من و ساقی به هم سازیم و بنیادش بر اندازیم

    ممنون از شما نظر شما محترم است

  8. نجمه عبداللهی :
    فروغ عزیز. مطلب قشنگ و تامل برانگیزی بود. البته من با نظر جناب استوار موافق نیستم چون فکر میکنم منظور داستان بیشتر این بود که در مقابل سختی ها و مشکلات چگونه برخورد میکنیم در هنگام مشکلات در کنارشون حرکت میکنیم و یا اینکه در مقابل اونها می ایستیم پس منظور حرکت و تلاش در زندگی نبود بلکه چگونگی برخورد با سختی هایی بود که به هر شخص وارد میشود. البته این نظر شخصی منه و میتونه درست هم نباشه . اما در خصوص مطلب نظر من اینه که با توجه به شرایط میتونه هر دو مورد انتخاب بشه گاهی لازمه همراه سختی حرکت کنی تا به آرامش برسی و گاهی هم مقابل اون بایستی تا از پا درآریش و از پا نیفتی

    متشکر از نظرمحترمت نجمه جان :OG:

  9. فاطمه علیپور :
    سلام فروغ جان مطلبت خیلی زیبا بود . من ارامش برگ را انتخاب میکنم چون زندگی پر از تلاطم است ولی باید مثل سنگ استوار بود

    فرمایش شما کاملا متین زندایی جان.توبایک تیر چند نشان زدی :OG:

  10. ترنم مقدم :
    سلام فروغ عزیز مطلب جالب وبا تاملی نوشتی خیلی جای فکر داره ولی من هم ارامش برگ رومی پسندم چون فکر میکنم زندگی پر هیجانی داره و با ماجراهای زیادی روبروست از کنار خیلی حوادث ومناظر رد میشه واین خاطره انگیزه.

    ممنون از وقت با ارزشی که برای من صرف کردی :SS:

  11. علی نجفی :
    خداوند حیتا رو از وجود خنجلوکهای شما و سایر عزیزانی که مشغول خنجلوک گرفتن هستند خالی نفرماید که هرازچندگاهی با خنجلوکی دوستان رو به تفکر میاندازید. حرف استاد منو یاد یک یاد یک بیت انداخت:
    غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد
    ساقیا باده بده، شادی آن،کاین غم از اوست
    خداوند بر خنجلوکهای شما قوت عنایت بفرماید فروغ خانم

    سلام علی آقا.بازهم با نظرات منحصربه فرد خودتون مایه خنده ما شدید.کمال تشکر را از شما دارم :gol:

  12. محمدعباسی رودمعجنی :
    بنظر من ارامش سنگ بهتر است
    </block
    ممنون از نظر شما آقای عباسی . نظر شما هم قابل احترامه.

  13. طیبه عبدالهی گفت:

    فروغ عزیز. داستانت جذاب در عین حال تامل انگیز است با توجه به تغییرات زندگی و مشکلات موجود چه خوب است انعطاف پذیری برگ را سخت بودن سنگ را در زندگی انتخاب کنیم.
    دوست دارم در زندگی ات بهترین هارا برای حساسترین موقعیت ها برگزینی به امید موفقیتت :gol:

  14. طیبه عبدالهی گفت:

    طیبه عبدالهی :
    فروغ عزیز. داستانت جذاب در عین حال تامل انگیز است با توجه به تغییرات زندگی و مشکلات موجود چه خوب است انعطاف پذیری برگ را سخت بودن سنگ را در زندگی انتخاب کنیم.
    دوست دارم در زندگی ات بهترین هارا برای حساسترین موقعیت ها برگزینی به امید موفقیتت

    ممنون از نظر تون و وقت با ارزشی که برای خواندن مطلب من صرف کرده اید چشم حتما توصیه وسفارش شما را جدی خواهم گرفت :gol:

  15. با سلام خدمت فروغ عزیز،با تشکر از مطلب جالب شما، باید بگم من هم با:( تمام زندگی خودم را با اطمینان به خالق رودخانه هستی و به جریان زندگی سپرده ام و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم و من آرامش برگ را می پسندم …) موافقم.به امید موفقیت شما :SS:

  16. سلام فروغ عزیز :Y:
    مطلبت واقعا عالی و پر مغزبود.
    من هم آرامش سنگ رو انتخاب میکنم هم آرامش برگ رو. چون اگر بتونی مثل برگ خودت رو بتونی با مشکلاتت هماهنگ کنی و از طرفی سنگینی سنگ رو هم داشته باشی که بتونی بهشون غلبه کنی اوون وقت میتونی راحت زندگی کنی واز پس مشکلاتت با توکل به خدا بربیایی. :SS: :gol:

  17. ناشناس گفت:

    سلام فروغ خانم مرادی خدا قوت داستان جالبی بود و دوستان هم نظرهای کاملی ارائه دادند؛
    ارامش برگ هم به نوبه خود ارامش زیبائیست چون در طول سختی های زمانه تجربه های زیادی رو کسب میکند ؛
    متشکر خسته نباشید؛

  18. طیبه عبدالهی گفت:

    فرزانه مرادی :
    با سلام خدمت فروغ عزیز،با تشکر از مطلب جالب شما، باید بگم من هم با:( تمام زندگی خودم را با اطمینان به خالق رودخانه هستی و به جریان زندگی سپرده ام و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم و من آرامش برگ را می پسندم …) موافقم.به امید موفقیت شما

    ممنون از شما فرزانه جان.نظر شما هم با ارزشه :gol:

  19. طیبه عبدالهی گفت:

    پروین مدرسی :
    سلام فروغ عزیز
    مطلبت واقعا عالی و پر مغزبود.
    من هم آرامش سنگ رو انتخاب میکنم هم آرامش برگ رو. چون اگر بتونی مثل برگ خودت رو بتونی با مشکلاتت هماهنگ کنی و از طرفی سنگینی سنگ رو هم داشته باشی که بتونی بهشون غلبه کنی اوون وقت میتونی راحت زندگی کنی واز پس مشکلاتت با توکل به خدا بربیایی.

    سلام خدمت شما.حق با شماست این طرز فکر در زندگی آتیه خوبی به همراه داره :gol:

  20. فروغ مرادی گفت:

    ناشناس :
    سلام فروغ خانم مرادی خدا قوت داستان جالبی بود و دوستان هم نظرهای کاملی ارائه دادند؛
    ارامش برگ هم به نوبه خود ارامش زیبائیست چون در طول سختی های زمانه تجربه های زیادی رو کسب میکند ؛
    متشکر خسته نباشید؛

    خیلی ممنون جناب ناشناس.بله درسته نظر شماهم قابل احترامه :gol:

  21. فروغ مرادی گفت:

    راستی شرمنده فرزانه وپروین جان اشتباه پیش اومده :N: .مشکل یک سیستمو دو کاربره دیگه :ZZ: به جای طیبه عبدالهی باید فروغ مرادی میذاشتم :ZZ:

  22. آقال گو گفت:

    به نظر ما بچه های آقال گو جملات جالبی بود…(حقا کی نوه ی مهندعلی مرادیی)

  23. فروغ مرادی گفت:

    آقال گو :
    به نظر ما بچه های آقال گو جملات جالبی بود…(حقا کی نوه ی مهندعلی مرادیی)

    متشکرم جناب آقال گو :gol: . راستی معنی اسمتون چیه؟ :OO:

  24. آقال گو گفت:

    معنیش همون بزهی آقال گو در رودمعجن است..اسم یک مکان است

  25. ناشناس گفت:

    سلام خانم مرادی.داستان جالبی بود ولی به نظر من اگه استاد موقعیت ما جوانان رو داشت خودشم کنار رودخونه بی اختیار مینشست.

  26. ناشناس گفت:

    وای نوه ی حجی محمدعلی دست رو دیلم مگذر کی خونه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  27. من ترکیبی از آرامش برگ و سنگ رو می قبولم. خدا قوت خان :SS: م مرادی