عاشورای رودمعجن در چند سال قبل

ناشناس گفت:

o,f f,n

علی نجفی گفت:

عجب عکساسس گذاشتی اقا رضا.محشره.فقط اگه تاریخای تقریبیشم میزدی تنگش دیگه همه چی تمام بودن.البته از روی شلوارای پاچه گشادی که توی عکس اول دیده میشه مشخصه که عکس مال اوخر دهه ی پنجاه باید باشه یا اوایل دهه ی شصت احتمالا.البته عکس دوم با توجه به رنگی بودنش احتمالا کمی متاخر تره.توی عکس چهارم دسته ی زنجیر زنی رو نگاه کنید.یک سرش روی سرخاکاست یک سرش هنوز سنگ گجی هوشنگ رو رد نکرده و بعد دسته رو مقایسه کنید با دسته ی مثلا امسال!
حدس میزنم عکس دوم و اخر مال یک سال باشن و با یک دوربین گرفته شدن و بقیه عکسا هم مال یک سال و با یک دوربین گرفته شدن.البته از روی کیفیت عکسا و آدمها ی توی عکسا اینو فقط حدس میزنم!
واقعا خدا قوت آقا رضا.اینکه این عکسا رو از کجا گیر اوردی بماند ولی واقعا معرکه اند :SS:

س ايزدي گفت:

عکسهای جالبی بود مخصوصا عکس آخری که خونه قدیمی بابابزرگم توش دیده میشه و مخصوصا اون پنجره که حالا دیگه خودش وجود نداره ولی یک دنیا خاطره ازش از دوران بچگی ام تو ذهنم باقی مونده.یادمه صبح روز عاشورا بابابزرگم جلوی در خونشون آب پاشی می کرد تا موقع مراسم گرد و خاک زیاد راه نیفته. حیف که قدر پدربزرگ و مادربزرگ ها رو تا موقعی که هستند نمیدونیم و موقعی که از دستشون میدیم جز حسرت چاره دیگه ای نداریم.(قابل توجه کسانی که پدربزگ و مادربزگ هاشون در قید حیات هستند)

محمدعباسي رودمعجني گفت:

هو یره بچه محمد استاد عکسا خیله قشنگه..از کوجه بدوز دیی…ایول خاشم امه

محمدعباسي رودمعجني گفت:

در ضمن هو بگذر خرابت کنم عکسار مو بهت دیم چو اسم مور ننوشتیی.به ایسم خادت بزیی..