علی اکبر ایزدی 5137 روز پیش
بازدید 102 ۶ دیدگاه

عشق در غزلیات حافظ

سلام

میدونم که مطلبم هیچ ربطی به مطالب قبلی وبلاگ نداره ، ولی می خواستم حال و هوای پست ها رو کمی تغییر بدم تا حداقل چند تا مطلب مفید داشته باشیم!!!!(البته هیچ منظور خاصی ندارم ها! مثلا فکر نکنید که می خوام بگم مطالبتون ……. هست)

یکی از تاثیرات عشق کسب فضایل و کمالات می باشد:

ماحصل عشق نزدیکی و سنخیت است، لذا عاشق از بارقه ای از انوار بی پایان
حسن و کمال معشوق بهره مند میشود و ترقی یافته و به دولت میرسد:

گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما             سایه دولت بر این کنج خراب انداختی

و در مقام و مرتبت از آفتاب عالمتاب برتر میشود:

گر نور عشق حق بر دل و جانت اوفتد             بالله کز آفتـاب فلک خوبتر شـوی
کمتر از ذره نی ای پست مشو عشق بورز        تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
از پای تا سرت همه نور خدا شـود                  در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر                کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی

و این عشق است که موجب نجات و رحمت برای عاشق میگردد:

هر چند غرق بحر گنهم ز صد جهت                 تا آشنای عشق شدم ز اهل رحمتم

حافظ اذعان میکند که قول و غزل و آوای دلکشش مرهون همجواری و آشنایی با عشق جانان است:

بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود            این همه قول و غـزل تعبیـه در منقارش
مرا تا عشق تعلیم سخن کرد                        حدیثم نکته هر محفلی بـود 

ادامه دارد…

منبع:دایره المعارف طهور

نظرات کاربران

با نظرات خود، ما را در ادامه مسیر راهنما باشید.

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  1. منصف گفت:

    به به . جناب ایزد. چه عجب چشممان به جمال مطالبتون روشن شد .
    بنده بهترین نام را برای شما ( تهویه وبلاگ ) میدانم.دفعه پیش که بحث مشکلات وبلاگ رو مطرح کردیم شما به عنوان تغییر فضا وارد شدی و دیگه همه یادشون رفت از اون فضا و دیگه بعد نظرات من خبری نشد .
    این دفعه هم شما به این عنوان وارد شدی و…..
    یک مسئله دیگه هم اینه که من به هر (ننگیت بو) بحث انرژی هسته ای رو به رودمعجن ربط دادم تا زیاد سه نشه. اما موندم تو چه طوری میخوای بحث عشق و حافظ رو به رودمعجن ربط بدی.( علی جان به دل نگیری. مادر بست مخلصیم. این نظر شوخی بود و بقول خودت برای عوض شدن فضا)


    ایزد: نه بابا ، این حرفا چیه ، چرا ناراحت بشم
    تازه من از هر نظری در جهت عوض شدن حال و هوا استقبال می کنم!!

  2. منصف گفت:

    ایکه دائم به خویش مغروری – گر تو را عشق نیست معذوری
    بحث عشق مجدد از راه رسید و دغدغه هاشو با خودش اورد .
    بنظر میرسه در سراسر بحثت عشق به خداوندی رو مد نظر داشته (ماحصل عشق نزدیکی و سنخیت است، لذا عاشق از بارقه ای از انوار بی پایان حسن و کمال معشوق بهره مند میشود و ترقی یافته و به دولت میرسد) یا ( عشق موجب نجات و رحمت عاشق است) چون در غیر اینصورت عاشق هر کس شدن به کمال نمی افزاید و چه بسا بکاهد.
    راستی کسی دور برش عاشقی رو دیده؟
    از چار چیز مگذر گر عاشقی و زیرک امن و شراب بیغش ،معشوق و جای خالی

  3. این طبع لطیف بیشتر به یه استاد ادبیات میخوره تا دانشجوی کامپیوتر.
    البته از وقتی یادمه تو عاشق مشاعره بودی.

    شرمنده این آخر شبی ذهنم یاری نکرد تا بیتی چند در این مجال ادبی بسرایم .
    ناچار این چند خط رو به بطالت پر میکنم!

  4. مرادی گفت:

    مطالب خوبی است اما با فضای وبلاگ سنخیتی ندارد. جالب است که دانشجویان فنی نیز اینگونه علایقی داشته باشند. ضمناَ در خصوص دعای بسته شدن دهان جانور توضیح مختصری بیان نموده ام . می توانید به قسمت نظرات دعای مذکور مراجعه نمائید.

  5. اینجا تقریبا هیچ چیز با هیچ چیز سنخیت ندارد پس زیاد سخت نگیرید!!
    در باب عشق قدما سخن نغزی دارند که میفرمایند:
    زندگی بی عشق مثل تنبانیست بی کش
    در توضیح این سخن همان قدما فرموده اند که همانگونه که تنبان بی کش بر تن استوار نمیماند زندگی نیز بدون عشق بر مدار خویش استوار نخواهد ماند به همین مضمون حافظ شیرازی هم میفرماید که:
    عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر اید
    نابرده گنج مقصود از کارگاه هستی

  6. م گفت:

    عشق بی کران است ومرموز و رهاکننده ی عاشق ازحسادت و هرگز جان و روان رانخواهد آزرد.عشق کلمه نور است که بادستی نورانی برصفحه ای ازنورنوشته شده است.