هم اتاقی با عقل سرخ (۱)
شش سالی با او هم اتاق بودم. لحظه لحظهاش اتفاقهای بزرگی بود که از یک روستازادۀ نوجوان دبیرستانی سر میزد. یک روز ظهر از مدرسه آمدم، خانهمان خیلی از مدرسه دور بود. دبیرستان غفاری در ادامه مطلب
از قمقمه شیر”حیتا”تاقوته کل اندر
حاج علی یک راس گاو شیرده خوبی داشت مدتی بود گاو را هر روز صبح برای چرا به “حیتا”می برد وآن را بایک طناب واستفاده از دوخ های ولنگ حیتا بسته ونزدیک شب دوباره ان ادامه مطلب
lمسافر…..
گم شده بودم میان گذار فصلها سه ماه مانده بود تا بهار چند شب تا یلدای بلند مرا در کجاوه ی پاییز گذاشتند قابله ام….. مرا از پهلوی پاییز گرفت من پاییزی شدم مسافر فصلها ادامه مطلب
بهار
بروپروانه به دشت ,بنشین برگل رخسارنگار”بروتازنده شود دردل مایاد بهار/سقف دوارجهان بین که هرزاویه اش”حوریان صف به صف استاده به اکرام بهار/نظری کن به سمن,ان که دراغوش چمن”مست وسرخوش شودازسازخوش اهنگ هزار/بنگرخون بهارست روان دررگ ادامه مطلب
خدایا قسم
بنام خداوند بخشنده و مهربان خدایا قسم خدایا به جان و دل ما قسم به کوه و به دشت و به دریا قسم به آواز بلبل به فصل بهار به سال ادامه مطلب
خاطرات رزمنده رودمعجنی
دهه فجرسال ۱۳۶۶بود ما رااز قرارگاه دوکوهه دراندیمشک ازجنوب بسمت غرب کشور حرکت داده تا ازقرارگاه اناهیتادر کرمانشاه جهت امورپدافندی منطقه ای دردل خاک کشورعراق اعزام گردیم.منطقه ای بنام ماوت درارتفاعات الاغلو . دل تودلم ادامه مطلب