دامنه های سبز……….
همه اشوب میشود
زرق و برق کاذب شهر
موشهای شهر نشین…
هزار توی دالانهای مترو
خفه میشوند از تندی حجم ادکلنهای زنانه
حریص ترین چشمها هم
ارام بلعیده میشوند با مژه های مصنوعی
مچاله میشود این روزها
شکوه سادگی ادمیزاد
ذهن به ییلاق خاطره ها میرود
دلتنگ غروب میشود
ان غروب که نرم نرم رسوب میکرد انسوی کوه خش
انگاه که شب از پلک نیمه خواب پنجره
به اندرون می امد
به اطاق میهمانها میرفت
به مطبخ
به زیر دالان
و بعد در کاهدان قایم میشد
بیدار میماند
تا مرا بترساند تمام طول شب
….راستی که چقدر ادمی دلش میگیرد
مثلا برای سحرهای کوچه باغ
برای ابیاری شبدرها
برای چرای هر روز گوسفندها
چایی دم چشمه
برای دستپخت مادر…..
ماست و سبزی و کوکو
دامنه ی یادها چقدر دور و درازاند
دامنه هایی سبز برنگ اب و علف
برنگ زلالی نهر اب
برنگ دلهایی که پر از اواز باران است
و دلها چقدر جای خالی دارند………….
انها که هزار خاطره در گنجه ی دل ما جا گذاشتند
جای خالی روزهای خالی از غصه
میشود برگشت
تا دبستان راهی نیست
میشود از رد باران رفت
رد پاهای رفته در برف
میز دوم کنار پنجره نشست
به ابادی سلامی دوباره کرد
به زندگی لبخندی دوباره زد.
به نام خدا
درود بر سرور گرامی خودم جناب نیکو عقیده عزیز
از اشعار زیبای شما لذت بردم اما تنها ایرادی که در تمام اشعار حضرت عالی مشهود است اینکه از کم رنگ شدن سادگیها و یکرنگی انسانها و کم شدن نزولات آسمانی ناراحتید
به استحضارتان برسانم من هم اینگونه بودم اما خوشبختانه با ارشاد بعضی دوستان و گوش دادن به سخنرانیهایی که از صدا و سیما پخش می شود بصیرت یافته و حالا همه جا را سر سبز همه آدمها را خوشحال و به طور کلی دنیا را بر وفق مراد می بینم لذا مدرک لازم را ضمیمه می کنم تا بدانید که دروغ نمی گویم
همه چی شد عالی همه چی موزونه
همه جا سر سبزه همه جا بارونه
بلبلا می خونن غنچه هم خندونه
باغبون هی می گف چقدر ریحونه
آدما پولدارن چه کسی بی نونه
من چه قد خوشبختم همه چی ارزونه
خیلی خوشحالم من همه جا آرومه
مانتوها چسبونن همه چی معلومه
نه فضا آلودس نه کسی مسمومه
چقدر کبرا و چقدر معصومه
دو هزار تا لیلی واسه هر مجنونه
من چه قد خوشبختم همه چی ارزونه
مدرسا تعطیلن چون هوا نا پاکه
جای برف و بارون رو سرامون خاکه
آدما مقروضن چهره ها غمناکه
چشمه ها خشکیدن چشمها نمناکه
نه منم غمگینم نه دلم لرزونه
من چه قد خوشبختم همه چی ارزونه
نه خبر از دزدی نه کسی دلواپس
نه ببینی گرگ و نه ببینی کرکس
نه دلی محزون و نه لبی بی خندس
نه کسی لجباز و نه یکی یک دندس
نه کسی پر حرف و نه کسی نادونه
من چه قد خوشبختم همه چی ارزونه
نه یکی معتاد و نه یکی سیگاریست
نه در ایران اصلن خبر از بیکاریست
نمره دولت هم به یقین باشد بیست
بهتر از این دیدی !! حال ما هم عالیست
قاضیان بیکار و چه کسی زندونه
من چه قد خوشبختم همه چی ارزونه
توی ایران مردم همگی آزادند
غصه ها نایاب و آدما دلشادند
همه همچون سرو و شاخه ی شمشادند
و به صف ایستادن همگی استادند
روستای رودمعجن بهتر از تهرونه
من چه قد خوشبختم همه چی ارزونه
:gol: :gol: :gol: :gol: :gol: :gol:
سلام و درود بر جناب نیکوعقیده که باز هم با سروده ای دلنشین حیتا را مزین کردین. طبق معمول لذت بردم مخصوصا
انگاه که شب از پلک نیمه خواب پنجره
به اندرون می امد
به اطاق میهمانها میرفت
به مطبخ
به زیر دالان
و بعد در کاهدان قایم میشد
بیدار میماند
تا مرا بترساند تمام طول شب
راستی که چقدر ادمی دلش میگیرد
مثلا برای سحرهای کوچه باغ
پاینده باشید جناب نیکوعقیده با این طبع پر از احساستان :gol: :gol:
سلام محمد اقای عزیز.لذت بردم از سرودات.حال و هوامو مثل عطر شبدرهای کجرا معطرکرد.فقط میتونم بگم یادش بخیر
بسیار زیبا بود جناب نیکوعقیده،خداقووووت
…
دستی بود در سفره ی کوچک
(دست در خوان)
نم آب چشمه وشیراز
پیتزا گم می شد در مزه ی گردوهای بابا بزرگ
فست فود شاید ناسزائی در ره
فارغ از صدای بوق های پی در پی
تراکم کوچها را ازدحام عشق بود
وترافیک تنها در عبور مهربنی ها
خیابانها……
نه کوچه ها در شیدائی عصای پیران مجرب
وآسایشگاه جز در سربازخانه ها بی معنی
و…
راستی چه پیش آمد ؟
شاید رؤیاست !
اما نه ، عصر مجازاست
شما میدانی
بذر عطوفت راکجا می فروشند؟
———
دسترخو(سفره ی کوچک)
شیراز= ماست خیکی (چکیده ی مهر با طراوت عطر باهم بودن)
احسنت برمحمدآقای نیکوعقیده یارصمیمی دوران مدرسه وهمسایه گرامی اوبزه مارابه آن دوران باصفا وصمیمی بردید بااین شعرجالبتان موفق ومویدباشید :SS: :SS: :SS: :gol: :gol: :gol:
سلامها و درودهایی مخلصانه
همه دوستان حیتایی
همه عزیزان اهل قلم
سپاس از ارادت و نظر لطف یکایک دوستان جناب استوار گرامی
سرکار خانم عبدالهی از پایه های ثابت حیتا
محزونی نامقی خوش ذوق
حسین اقای حقیقی دوست دیرین و عضو جدید
جناب یاور نیا بچه محل قدیم
و محمد نجفی یار دبستانی من
برقرار باشید و افتابی در تمام لحظه ها. یاحق
با سلام و خسته نباشید عالی بود قربان
درود برشما سلمان استوار
تشکر از شما و نظر لطفتان
خیلی خیلی زیبا بود خسته نباشی ویک پیشنهاد دوستانه دارم اینکه اگر با زبان محلی خودمان باشد خیلی بهتر و زیباتر میشود. با تشکر از شعر قشنگتان
سلام اشنای گرامی
تشکر از لطف شما لیک در باب پیشنهادتان عارض شوم که گفتن و نوشتن با زبان خودمانی سخت و مشکلات مخصوص به خودش را دارد و از همه مهمتر اینکه نسل جدید خوب ارتباط برقرار نمیکنند و با این قضیه مشکل دارند که در بعضی شعرها من نام مکانهایی از روستا را اورده ام یا واژه ای به زبان خودمان نوشته ام که مجبور شده ام بابتش توضیح بدم تا موضوع مفهوم باشد از این رو………….. یا حق
سلام. آقای نیکوعقیده عزیز بسیار عالی بود. باز طبق معمول پر است از شور و حال روستایی و صفا و صمیمیت دیروزهای نچندان دور این سرزمین. اگر جسارت نباشد بعضی از مصرعها و ترکیبها را میشود بهتر هم گفت. مثلا کنار چشمه از دم چشمه بهتر است. یا زلالی آب نهر درست تر است از زلالی نهر آب و … موفق باشید.
جناب اقای دلیر
استاد و سرور گرامی
از اینکه کماکان یاد ما هستید و هر از گاهی بما سری میزنید مایه مسرت و افتخار است از برای ما
ما همیشه از راهنمایی های شما بهره کافی و وافی برده و میبریم . سایه تان مستدام