محمود فتوحی 3389 روز پیش
بازدید 135 ۴ دیدگاه

بر در میکده رندان قلندر باشند

این پدرهای روزگار دیده و گرم و سرد چشیده هر روز  چند ساعتی را روی  پله های مسجد یا بر سکوهای کنار کوچه آرام و بی دغدغه گذر کند زمان را به تماشا می‌نشینند. نمی دانم آنها از چه حرف می زنند؟ به چه فکر می کنند؟ به اکنون گذشته یا آینده؟ به خود یا به دیگران؟ یا به روزگار جوانی؟ نمی دانم. فقط می دانم که آرام و حکیمانه به حوادث کوچه نگاه می کنند.

در همان ساعتها فرزندان این پدران در خیابانهای شهر در اضطرابهای دیجیتالی و هیجان رسانه و دلهرۀ ترافیک و اندیشۀ نان شب فرصت سرخاراندن ندارند.

آن قوم گر آرام گذشتند گذشتند
ما در پی آرام همه عمر تپیدیم

 

بر در میکده رندان قلندر باشند / که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی

بر در میکده رندان قلندر باشند / که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی

 

IMG_3155

چنگ خمیده قامت می‌خواندت به عشرت/ بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد

نظرات کاربران

با نظرات خود، ما را در ادامه مسیر راهنما باشید.

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  1. درودی پاک بر دکتر عزیز

    اینان خلوص عشقند ، آئینه ی زمانه
    چین وشکن بصورت ، گنجینه ی زمانه
    درحال گفت وگویند درخلوت محبت
    تصویر روزگاران، نقشینه ی زمانه
    دور از نگاهِ حسرت،عاری ز آز وکینه
    پیران اشتیاقند ، بی کینه ی زمانه
    ….
    کاش قدر این قدر مردان را بدانیم
    موید باشید :gol: :gol:

  2. به نام خدا

    مردان خدا پرده ی پندار دریدند یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند
    هردست که دادند ازآن دست گرفتند هرنکته که گفتند همان نکته شنیدند
    یک طایفه را بهر مکافات سرشتند یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
    یک فرقه به عشرت در ِ کاشانه گشادند یک زمره به حسرت سر ِ انگشت گزیدند
    جمعی به در ِ پیر خرابات خرابند قومی به بر شیخ مناجات مُریدند
    یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
    فریاد که در رهگذر آدم و خاکی بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند
    همت طلب از باطن پیران سحرخیز زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
    زنهار مزن دست به دامان گروهی کز حق ببُریدند و به باطل گرویدند
    چون خلق در آیینه به بازار حقیقت ترسم نفروشند متاعی که خریدند
    کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است کاین جامه به اندازه ی هرکس نبریدند
    مرغان نظر باز ِ سبک سیر فروغی از دامگه خاک بر افلاک پریدند

    فروغی بسطامی

  3. علی نجفی علی نجفی گفت:

    آنها حسرت رفاه و امکانات دوره ی ما را می خورند یا ما حسرت بی خبری وسکون و آرامش دوره ی آنها را؟!

  4. گفت:

    دوره ای پرازآرامش وبدون هیاهو وبدون دغدغه های بی اساس وبی پایه
    ای کاش آرامش آن زمان ها برگرددزمانهای کودکی وخوشحالی برای دیدن خانه ی مادربزرگ وبالا رفتن از در ودیوار ده ودشت ودمن