سرباز
به بهانه ایام دفاع مقدس و سربازان خاکی پوش دیروز و امروز این مرز و بو
سربازم….
پیداست این ز رنگ خاکی تن پوشم
پر از دلتنگی خانه
پر از اوازهای خاموشم
قیل و قال غریب این کلان شهر
ریخته در نای هوشم
لیک مانده دلم جایی خوش اب و هوا
همواره در یادم خدا
ابادی من سبزه کلا
ابادی ام نگینی در انگشتری جنگل سبز
رو به دریا
رو به هر چه زیبایی
زیر گستردگی طاق نیلی
مادرم………
مهربان با شمعدانی های لب ایوان
با هر چی پرنده توی اسمان
دلتنگ من فراوان
هنوز پشت هر مکالمه می گرید
پشت هر مرخصی می شکند
پدرم وارث سخاوت شالیزار
از سختی روزگار….
ترک در دستهایش بسیار بسیار
هر صبح نماز می گذارد رو به دریا
در قنوتش باران می اید
شیروانیها خیس میشوند
سبزه ها شسته
گم میشود جنگل سبز در مه
به رکوع که می رسد
موجها می ایند به پابوسی اش
بهار نارنج عطرش ازاد میشود
پدرم تسبیح میگوید
وقتی اسمان نم نم باران دارد
مادرم چای را در قوری گل سرخ دم می کند
سفره را می چیند رو به دریا
پدرم شکر می کند
ذکر می گوید
قدر تمام قطره های باران……….
شعر با احساس وبا طراوت توصیف کرده بود دلتنگی سرباز شمالی را. دلنشین بود
باز هم زیبا مثل همیشه البته این بار با مضمونی متفاوت از شعرهای گذشته اما باز حرف دلتنگی همانند شعرهای گذشته تان در این شعر نیز کاملا آشکار بود ولی این بار از زبان سرباز . این قسمت شعر هر صبح نماز میگذارد رو به دریا در قنوتش باران می آید شیروانیها خیس میشوند برایم جالب بود. خداقوت جناب نیکوعقیده :gol: :gol:
@عابدینی
سلام اقای عابدینی عزیز و درود بابت اظهار نظرتان . شما از عابدینی های رودمعجن هستین ؟ و حتما با شهید حسن عابدینی نسبت نزدیک دارین من از منزل ایشان که جنب مسجد امام بود و بعدها جزو مسجد شد خاطرات خوب و فراموش نشدنی زیادی دارم. خداوند رحمت کند مرحوم عابدینی و همسرشان را. سالهای متمادی در همسایگی منزل مرحوم پدر بزرگ من زندگی میکردند. روحشان شادو همچنین شهید عابدینی.
@نجمه عبداللهی
سلام سرکار خانم عبدالهی و تشکر بابت نظر سازنده تان. خب البته که سخن شما بجاست و انچه شما یاداور شدید در اکثر مطالب من مشهود است و لی این داستانی متفاوت دارد. یک روز گرم تابستان در شهر شلوغ تهران در مسیری طولانی با اتوبوس خط واحد کنار سربازی نشسته بودم که صحبتمان گل انداخت اهل شمال بود ساده و صمیمی و انچه در دلش بود بی پیرایه تعریف میکرد از خانه شان از روزهای بلند خدمتش که به سختی کوتاه میشد از دل نگرانی فراوانی که برای پدر و مادر پیرش داشت.و من بعدها تحت تاثیر ان حرفها یک مطلب ناقص نوشتم. یا حق
مثل همیشه با احساس بود.موفق باشید جناب محمد آقا
بنام خدا
درود بر برادر بزرگوار جناب نیکوعقیده
بسیار زیبا و عالی بود. هر چند جنگ چیز خوبی نیست اما حالات آن روز مردم ایران و به خصوص یاد آوری سلحشوری رزمندگان ایرانی خالی از لطف نیست. برایتان بهترینها را آرزومندم
یاد باد آن مارشهای روز جنگ
یاد باد آن کوله بار پر فشنگ
یاد باد اسطوره های خط شکن
لحظه های جنگهای تن به تن
یاد آن سر نیزه های تند و تیز
سوت خمپاره بدون هیچ خیز
:gol: :gol: :gol:
درود.مثل همیشه بسیار زیبا ولبریز از احساسات بود .موفق باشد :gol: .(پدرم وارث سخاوت شالیزار
از سختی روزگار….
ترک در دستهایش بسیار بسیار
هر صبح نماز می گذارد رو به دریا
در قنوتش باران می اید
شیروانیها خیس میشوند
سبزه ها شسته
گم میشود جنگل سبز در مه)
@علی نجفی
درود هم اوحد اویی عزیز. ممنون بابت نظر شماو در ضمن من بارها خواسته ام در مورد مطلب شمااین اخریه و ان فصل گلاب و گل نظر بدم که موفق نمیشم اصلا مطلب بالا نمیاد فقط هم در مورد مطلب شما اینجوریه من که علتشو پیدا نکردم بنظر شما ربطی به تحریمها داره یا من تحریم شدم. بهر حال اگر نظری در مطلب شما نمیگزارم علتش رو بدونین انشاا… برطرف شه.یا حق
@سلیمان استوار
درود بر استوارترین مرد حیتا. واقعا یادش بخیر ان روزها که با تمام استرسهایش خاطرات خوبی داشت . یا حق
@فروغ مرادی
سرکار خانم مرادی درود و سپاس بابت اظهار نظر شما.شادمانی در لحظه هایتان جاری
هر کی رفته باشه سربازی میفهمه واقعا گریستن پشت هر مکالمه و شکستن پشت هر مرخصی یعنی چی. اصلا غربت سربازی با بقیه غربت ها خیلی فرق داره.
شعر همون حال و هوای قدیم شعراتون رو داره ولی از زبان خودتون و راجع به رودمعجن نیست.
@محمد امیدوار
سلام اقای مدیر و تشکر بابت اظهار نظر شما. انچه شما گفتین واقعا ملموسه برای تمام خدمت رفته ها و مخصوصا شما که تازه از اجباری برگشتین و هنوز شبها کابوسهاش سراغتون میان. یا حق
جناب نیکو عقیده
باسلامی به صلابت آبشار رودمعجن
شعر قشنگتان که بازتاب موهبت الهی از حاشیه خزر را بهمراه دارد تصاویری ازمواهب عشق وفراز،راز ونیاز و…را در ذهن تداعی می نماید ویک جهان بینی شاعرانه رامسجل میکند واما بنظر حقیر اگر بعداز
این ابیات :
(به رکوع که می رسد
موجها می ایند به پابوسی اش
بهار نارنج عطرش ازاد میشود
پدرم تسبیح میگوید) ابیات زیرا اضافه کنید تا تصویر نماز به اکمال برسد:
با ترنم دریا
پدرم سجاده ی ِنورانیش جوانه می زند
ودر سجودش رنگین کمان عشق
حُبّ وایمان را نشانه می رود
ودر فضایِ شناورِ عطر گلها
سلامِ صداقتش تطهیر ِباران را
تصدیق میکند
وقتی آسمان نم نم می بارد
مادرم چای را در قوری گل سرخ دم می کند
سفره را می چیند رو به دریا
پدرم شکر می کند
ذکر می گوید
قدر تمام قطره های باران……….(یک تصویر زیبا همسان بی نهایت،زیباست همشهری خوبم)
*****
و اما بپاس این شعر زیبا چند بیتی دست وپا شکسته تقدیمتان میدارم ،امید است قبول افتد.
سلام بر شاعرِ نیکو عقیده
که گل از گلسِتانِ عشق چیده
به شعری نو، سپیدوموجِ پنجم
شده تنویر ماه وشمس وانجُم
دل دریائیش دریا نگار است
شمال ِخاطرش باران بار است
نمودِ عشق ودریا، آیتِ حق
دلِ دریادلانش، رایتِ حق
وضویِ عشق وتطهیرِ نجابت
به مسخِ نور بادستِ شهامت
نماز عشق و محرابٍِ رهائی
قیام ونیت ورنگِ خدائی
قنوت وارتفاعِ دستِ یاری
شکوهِ جمله آیاتِ بهاری
قنوت ِسبز با یاقوتِ اذکار
وسیعِ راز ، در دیدار ِدادار
نشانِ عاشقی حُسنِ رکوع است
به خورشیدِ دلِ آدم طلوع است
طلوعی کافتابِ مِهردارد
خلوص نیت اندر چهردارد
میانِ گلشنِ سجاده ، آری
طنین افکن شود، آوایِ یاری
جبینی از صداقت سجده باران
به ساید بر حریمِ پاکِ یزدان
گهِ رویِش ، سلام ِ اقتدار است
که رودر رویِ آن، چهر ِنگار است
بروید چون گلِ تسلیم وخواهش
گلستان گرددت دستِ نیایش
بدان، آنگه وصالش سر رسیده
که گَردی مخلص ونیکوعقیده
توخود آئینه شو، آئینه یِ او
که یابی یاریِ دیرینه ِِ او
زمحزونی اگر خبطِ قلم شد
خداوند حافظش در بیش وکم شد
از نگاه قشنگتان ممنونم =یاهو
سلام. یادی از شمال کردی یادم امدازاب سردامام زاده دل کوه ازسه خط طلا ازپل ورسک تاپل سفیدازسرمای سال ۸۶ .عالی بود
@سید جواد محزونی نامقی
سلامم پر از صفا
صفایی ریخته در تن دشت
در دامنه هر کوه
کوههایی که میرسند به ابادی تو
کوههایی گره خورده به ابادی من
اسمانی که صداقتش شراکتیست
راهی که پیوند دارد با دستهای پر از رفاقت تو
لهجه ای بین ما لبریز حلاوت
لبریز از لبخند…….
لحظه هایت قرین شادی سید
@ناشناس
سلام دوست اشنای من
یادش بخیر طبیعت فیروز کوه گردنه بارانی گدوک ایستگاه اوریم دوگل و……..
روزگارت افتابی
سلام بر اقای نیکوعقیده،زیبا بود.
خدا بخیر بگزرونه واسه من ک هنوز نرفتم خدمت:-D
پسر عموی گرامی لذت بردم بسیار زیبا سروده بودید
سلام:
نمیدونم چرا پیام قبلی من درج نشده! مثل همیشه پر از تصاویر زیباست.همانطور که در پیام ثبت نشده گفتم و قبلا هم در جلسه هایی که با هم داشتیم گفتم بهتر است قدری در جابجایی کلمات دقت و همت کنی ، قطعا زیباتر خواهد شد. شعر تر خواهد شد.