محمدرضا کامیاب 3737 روز پیش
بازدید 205 ۱۶ دیدگاه

خرمن

کمی قدیمترها همه چیز را و همه کس را حواله میدادند به فصل خرمن.به سر خرمن.از حمامی و سلمانی و دشتبان و مکتبدار  بگیر تا فقیر و درویش و طلبکار و…کمی قدیمتر هاخرمن تمام دار و ندار یک خانواده بود. تمام هستی یک خانواده بود.بی دلیل نبود که خرمن یک جورهایی مقدس بود.گندم مقدس بود.نان گندم مقدس بود.

هر کار  آدابی داشت،کار خرمن  به طریق اولی. کوبیدنش آدابی داشت،پاک کردنش آدابی و آوردنش آدابی.یک جور مناسک بود که هر سال در وقت معینی برگزار میشد با آداب خاص  و وسایلی خاص.باد عامل اصلی بود در پاک کردن خرمن.بادی که باید نرم و آهسته و پیوسته و در یک جهت می وزید(یک جور باد شرطه ی کشاورزی شاید!) تا کاهی را که به همراه گندم به هوا پرتاب شده جدا کند و یکی دو متر آنطرفتر آرام روی زمین بنشاند.باد که نمی آمد همه چیز لَنگ بود ولِنگ در هوا،اما از آن بدتر باد تند بود.گرد باد(باد پِچ) که تمام خرمن را به هم می پیچاند و باد دیوانه(باد دِوَنَ) که هر بار از سمتی می آمد و کاه و گندم را قاطی  هم میکرد و تمام خرمن را «توخم و تنوک».زحمت ها هدر میرفت و آه های حسرت در دل می ماند.

عکس زیر مربوط است به سی واندی سال پیش.دو مردی که چهارشاخ دست گرفته اند خرمن پاک میکنند و بچه هایی که سوار خرند و پیاده، آماده ی خرمن کشی.قدیمها از لحظه ی درو تا لحظه ای که خرمن پاک میشد با کم و زیادش گاهی تا یک ماه به درازا میکشید. حالا یک روز درو میکنند،فردایش میکوبند و عصرش بار تراکتور میکنند و می آوردند.نه خرمن پاک کردنی در کار هست و نه خرمن کشی.همه ی مراسم یک ماهه را دو روزه برگزار میکنند و تمام. هرچند این جور مراسم برگزار کردن خیلی خاطره انگیز نیست اما  کارها سریعتر و راحت تر انجام میشود و این قطعا  بهتر  است.

چند وقتی ایست که «چر شاخ»ها و «چِل و غلبر(غربال)» ها و «جوال برجَمَ»ها خاک میخورند. «دهه ی شان گذشته»انگار.

 

Picture

 

معرفی افراد:
از سمت راست،شهید عباس خوشخرام،محمدبصیری(فرزند عباس)،مرحوم اکبر شیخی،اسماعیل محمدی،مرحوم عزیزاله محمدی ،محمد خوشخرام (فرزند حسن)و مرحوم عباس رنجبر.
این عکس در سال ۵۶ در تشت تهروی(تخت گاه) گرفته شده است.

نظرات کاربران

با نظرات خود، ما را در ادامه مسیر راهنما باشید.

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  1. ناشناس گفت:

    عکس فوق العاده ای ست من رو یاد خرمن پاک کردن خودمان انداخت یادش بخیر :OG: فیگوری که گرفتن آدمهای این عکس فیگور آدمهای روزی روزگاری! فیگور آدمهای ناب
    دمت گرم و سرت خوش باد :gol:

  2. حقیقتا نوشته هاتونو نخوندم :O: ولی عکس بسیار جالب بود :SS: :SS: :SS: دمتون گرممممممممممممممممممممممممممممم :gol:

  3. علي نيكوعقيده گفت:

    جناب کامیاب بعد از مدتها چشممان به جمال مطلبی مرتبط با روستا واداب گذشتگان در خصوص گندم وخرمن روشن شد ، دست مریزاد وخسته نباشید من دقیقا حضرتعالی را نشناختم ولی حق مطلب را به خوبی در خصوص خرمن وتشریفات ان ادا فرموده بودید وشاید ضرب المثل وعده های سرخرمن که به سلمانی ، دشتبان یا همان دیشدو،جوپان وحمامی و.سایر اقشار داده می شد گفته شما را تصدیق نماید. چون نسل ماهم در ۳۰ سال پیش که خبری از تراکتور وکمباین نبود شاید حدود یکماه دوره خرمن کوبی وجمع کردن خرمن را تجربه کرده ایم واز اصطلا حاتی مثل (پی باد) که مانعی بود در جلوخرمن برای جلوگیری کردن از پراکنده شدن کاه بوسیله باد ویا (گاوبردی) که کار تراکتور را می کرد وگاو های بزرگی که در جدا کردن گندم از خوشه به کشاورز کمک می کردند،را دیده وچه بسیار که که سوار( گاوبردی) شده وبس که اینکار طولانی مدت بود بالای گاو بردی خوابیده وداخل گاوبردی افتاده وبه قول رودمعجنیها( زخم وزخل ) شده ایمم وضرب المثلهایی مثل :(کار هرکس نیست خرمن کوفتن / گاونر می خواهد مرد کهن) را دقیقا درک می کنیم.

  4. مرادي گفت:

    بسیار جالب بود جناب کامیاب . هم عکس و هم نوشته . شما هم استعداد خوبی دارید برای نوشتن. پس این نعمت را از حیتا و اعضایش دریغ ندارید. :SS:
    خب بالطبع خرمن و خرمن کوبی کار مردانه ای است و امثال مرا با آن کاری نبود. بنابراین هیچ تجربه و خاطره ای از این کار ندارم. اما بسیار از پدر و مادر شنیده ام در باب سختیهای این کار و زحمات چندین هفته ای و ماهانه ای که برای برداشت گندم متحمل می شدند. از بی خوابیهای شبانه وانتظارهایی که برای وزیدن باد می کشیدند. و … و حالا تنها در عرض یکروز تمام کارهای درو و برداشت و کوبیدن و آوردن خرمن انجام می شود. و امروز در کنار آه و حسرتی که از سختیهای آن زمان از نهادشان بر می آید، یاد خاطرات آن ایام شادی و لبخند را نیز بر لبانشان می نشاند.
    خداقوت

  5. بسم الله الرحمن الرحیم
    درود بر برادر بزرگوار جناب محمد رضا کامیاب عزیز ای کاش در آن دوران
    دوربینهای پیشرفته زیاد بود تا خاطرات بیشتری ماندگار می شد. جناب کامیاب عزیز در آن دوران واقعا گندم و به خصوص نان مقدس و دارای احترام بود و درو کردن گندم و خرمن و خرمن کوبی دارای مراسمات خاصی بود به طور مثال در زمان درو مردان درو گر اشعاری از جمله : من کبک نرم ککره زنم در سر سنگ// گر تشنه شوم آب خورم پیش نهنگ// و….. می خواندند و خرمن کوبی حدود یک ماه و بلکه بیشتر طول میکشید. کار هر کس نیست خرمن کوفتن // گاو نر می خواهد و مرد کهن // با آن دستگاه مخصوص که در فدیهه به آن گاو بردی می گفتند . و پس از خرمن کشی کبوترهای چاهی دسته دسته می آمدند و از گندمهایی که در لابلای خاکها بود می خوردند . در پایان چند بیتی از یک مثنوی که برای فدیهه به زبان شیرین مادری سروده ام و شامل روستای زیبای رودمعجن هم میشود به شما تقدیم می کنم.

    بری چی مار خبر از دینه ای نیست
    فراموش رفته و پیشینه ای نیست
    به جای اوگوشت پیزا جانشینه
    به آشپزخانه ها اشکینه ای نیست
    دیلوم از غصه گشته پر و پوره
    بری پرگیها پینه ای نیست
    کبوتر ها همه آواره گشتن
    دگه ته خرمن و ینه ای نیست
    :SS: :SS: :gol: :gol:

  6. حسین مرادی گفت:

    سلام جناب کامیاب ؛
    مطلب جالب و کاملی نوشتید و به نحوی میتوان گفت فضای حیتا را عوض نمودید،واقعا یادش بخیر خرمن ها و خرمن کشی ها در گدار دربی و دور ده چقدر پر زحمت ولی جالب بود؛`
    مردان قدیم رفتند و آن همه همبستگی و مهربانی را هم با خود بردند،سنتها ،ابزار ها،دلخوشی ها و برکت ها را بردند،حتی کاکل های دور خرمن را هم با خود بردند؛
    نمیدانم برجمه ها و جوال ها،قلبر ها و چل ها که آن همه برای آن مردان قدیم با ارزش و کار راه انداز بود حالا کجاست ؟
    خدا قوت

  7. علی نجفی گفت:

    عکس بسیار خاطره انگیزی است از چند جهت.جهت اولش اینکه دیگر خرمن پاک کردن هم به خاطره ها پیوسته و باید توی عکسها دنبالش گشت.جهت دومش تختگاه و بیشتر زمینه های تشت تهروی است که حالا تقریبا همه به باغ تبدیل شده.زمین بودن باغ های امروزی به خاطره ها پیوسته و فقط میتوان توی عکسها دید که زمانی زمین بوده اند. جهت سومش ژستهای نابی است که آدمهای توی عکس گرفته اند.مردمانی که هنوز آنقدرها قاطی آلات و وسایل دنیای مدرن نشده بودند.هنوز خیلی تحث ثاتیر این وسایل،مخصوصا وسایل ارتباط جمعی نبودند و بیشتر از ما میتوانستند خودشان باشند،حتی وقتی ژستهای مصنوعی میگرفتند.اینجور ژستها را هم فقط میتوان توی عکسهای قدیمی جستجو کرد و دید.جهت چهارمش خود آدمهای توی عکس هستند.از ۷ نفر توی عکس چهار نفرشان دیگر نیستند،آنها را هم فقط میتوان توی این قبیل عکسها دید.
    بسیار عالی بود جناب آقای کامیاب.خدا قوتتان دهد. :SS:

  8. محمود مدرسی گفت:

    نوشته و عکس هر دو جالب بودند . از جناب کامیاب تشکر و سپاسگزاری می شود .
    خداوند مرحوم عباس کامیاب را بیامرزد که حق معلمی بر گردن من دارد.

  9. خرمن گفت:

    وای چه کار سختیه خرمن کوفتن.خدا قوت اقای کامیاب! :BB:

  10. مشتبا گفت:

    عجب عکس بی نهایت زیبایست خدا گیرندش وخیربده :gol:

  11. مشتبا گفت:

    مطلب آخروفصل الخطاب همه مطالب :این عکس یکی از عکس های حماسیه :BB:

  12. عکس خاطره انگیز و مطلب جالبی بود واقعا کار هر کس نیست خرمن کوفتن :SS: :SS:

  13. عکس های منتشر شده در حیتا وقتی با مطلب توضیحی همراه میشه ارزشش دو چندان می شه . حالا وقتی نویسنده هم توانا باشه به جای دو چندان چند چندان می شه . واقعا خلاصه ، زیبا و خاطره انگیر بود . فصل خرمن برای ما که سن زیادی نداریم هم خاطره است . تابستان هایی که به رودمعجن می رفتیم خیلی دوست داشتیم ما رو هم همراه خود ببرن اما معمولا این لذت نصیب کسانی میشد که کل تابستان اونجا بودن و متخصص شده بودن نه ما که کمتر اونجا بودیم . خدا قوت . :SS:

  14. علی کامیاب گفت:

    از اظهارنظرو اظهار لطف همه دوستان متشکریم
    از اقای محمود مدرسی و علی اقای نجفی هم تشکر میکنم خداوند رفتگان شما دو عزیز را هم بیامرزد :gol:

  15. ناشناس گفت:

    سلام جناب کامیاب عالی بود هم مطلب و هم عکس دست شما درد نکند خدا قوت بده به همه کشاورزان در این فصل از سال دست شما هم درد نکند لذت بردم از مطلب و عکس زیبای شما :SS: :SS: :gol: