دنگا(۱۰)
«نِش اَفتو» تازه روی «خَش»را رنگ زرد بی حالی زده که گله از گدار«میلَک» سرازیر می شود و آرامش «دنگا» را به باد می دهد. انگار که سیخ کرده باشند توی «آغال مینج» یکباره«دنگا» پر میشود از«جیغ و جار» و «قیل و قِیطال» و «عر و بُر» و بدو بدو و بگیر و ببند.«کموری»ها بع کشان و شادمان خیز برمی دارند به سمت گله تا هرچه زودتر دهان را با پستان مادر آشنا کنند.مادرها یی که می دانند بزغاله یا بره ای توی «دنگا»چشم براهشان است تا چشمشان به «کموری»های خیز برداشته می افتد، پیشاپیش گله همانجور که پستانهای «طرَخ»[۱]شده از شیرشان هماهنگ با ریتم گامها به این طرف و آن طرف پرتاب می شود بع های بچه ها را جواب گویان،گدار را سر پائین می دوند. البته مثل همیشه بزها جلودار اینجور ابراز احساسات مادرانه هستند.میش ها کمتر برای این مدل احساسات تره خورد میکنند.خیلی که خواسته باشند احساسات بترکانند یک بعی سر می دهند و تمام.همه ی هندی بازیهای گله زیر سر جماعت بز است. چند خری که این و آن جا بسته شده اند و به گردن یکی دوتاشان هم «توره»یِ[۲] کاهی زده شده است انگار که بخواهند مژده آمدن گله را بدهند صدا توی سر می اندازند و گوشها را می خراشند.صدای«گدی گدی» و«بوز هی» و«عَع عَع» با صدای زنگ دراها و «زیل» ها[۳] درهم می شوند . صبح «دنگا» پر می شود از سر و صدا و گرد و غبارِ خاک های نرم و خاکستری رنگ گدار.
زنها گپ و گفت ها را نیم کاره رها کرده عده ای به سمت دیگچه هایی که روی خارهای دیواره ی «دنگا» چیده شده می روند. عده ای هم به همراه بعضی از بچه ها و مردها« سر د رَدکموری»[۴] ها کرده تا آنها را بگیرند و مانع شیر خوردنشان شوند.گوسفندها اول باید خوب دوشیده شوند تهش هرچه ماند میشود سهم بره ها و بزغاله ها.بزغاله ها و بره ها حکم خوشه چینها را دارند.ته مانده ی زمین درو شده به آنها می رسد. بعضی از زمین دارها خوش انصاف ترند و کمی «شلخته تر درو میکنند» تا چیز بیشتری گیر خوشه چینها بیاید.اما بعضی شان چنان زمین را صاف میکنند که دریغ از دانه ی گندمی برای دهان مورچه ای چه رسد به خوشه ای برای دست خوشه چینی!. غالبا در مورد گوسفندانی که صاحب«کموری» هستند کمی دست و دلبازانه تر رفتار میشود .نصف پستانشان را بیشتر نمی دوشند و مابقی را برای بچه هایشان می گذارند.
سگ «چار چشم» که به خاطر آن دوتا لکه ی سفید رنگ کوچک بالای چشمها، که در زمینه ی یک دست سیاه رنگ بدنش از دور مثل دوتا چشم دیگر دیده میشوند به این اسم معروف شده تا چشمش به«دنگا»و مردمانش می افتد سینه را جلو داده،سر را بالا گرفته و با غرور خاصی شروع می کند به پارس کردن.انگار با زبان بی زبانی دارد می گوید:« ما دیشب تا صبح از گوسفندان مراقبت کردیم الان هم شما آسوده بدوشید که ما بیداریم!».سگ «خالی» که سمت پائین دست گله است تا صدای «چارچشم» را میشنود به گمان اینکه اتفاقی افتاده سریع پارس کوتاهی میکند ولی وقتی اطراف را خوب از نظر می گذراند و می فهمد که پارس«چارچشم» از سر خودنمایی بوده انگار پوزخند تلخی می زند.سگ«خالی»سگ آرام و با تجربه ای است.سفید است با خالهای ریز و درشتی به رنگ خاکستری که به سگ«خالی» معروفش کرده.دست وپاهای کشیده و قد و قامت پر هیبتی دارد.نسبت به «چارچشم» یک هوا قد بلند تر و با ابهت تر است و به همان میزان هم با تجربه تر و آرامتر.نه اهل پارس های بی جهت است ،نه اهل تاختن به غریبه ها و گرفتن پرو پاچه ی آنها و نه اهل دعوا کردن با هر سگ ولگرد بی سرو پائی که از راه برسد و سر دعوا داشته باشد.خیلی کم پیش می آید توی دعواهای سگ ها که بی خود و بی جهت به هم می پرند شرکت کند.نه اینکه زور و قوتش را نداشته باشد،چه آنکه با وجود سن و سالی که ازش گذشته است هنوز هم کمتر سگی جرئت می کند پیه دعوا کردن با او را به تنش بمالد. دعوا نکردنش ناشی از این است که ذاتا آرام است.آرام است و مقتدر.یک جور جذبه ای در نگاهش، در راه رفتنش و در شخصیتش هست که انگار در بقیه ی سگها ایجاد ترسی آمیخته با احترام می کند.راه که می رود با طمانینه و با شکوه قدم برمی دارد.حتی دویدنش هم سوای دویدن بقیه ی سگ هاست.نرم و سنگین می دود با گامهایی بلند.با اینکه توی صورتش انگار همیشه اخمی حاکی از خشونت و عصبانیت است اما توی چشمهای درشتش وقتی به آدم نگاه می کنند میتوان به روشنی مهربانی را دید و خستگی را.خستگی گذر ایام را.از وقتی که یادم است سگ گله است و هیچ وقت نشنیده ام کسی بدش را بگوید.«اجیر»[۵]است و تیز و اهل عمل و سر به راه.هیچ وقت گله را تنها نمی گذارد.یک جور قوت قلب است برای هر چوپانی.
ادامه دارد…………………………………………………..
۱-طرخ(ترخ)=پُر،انباشته
۲-توره=توبره
۳-زیل(ذیل،ضیل،ظیل!!)=از درا کوچکتر است و غالبا از آلیاژ برنج ساخته می شود. برخلاف درا که صدایش بم و بلند است صدای زیر و کوتاهی دارد و غالبا به گردن بزغاله ها و بره ها انداخته میشود.
۴-سر د رد کردن=دنبال کردن
۵-اجیر=هوشیار،شخصی یا حیوانی که گوشها و چشمهای تیز و حواس جمع دارد و سریع عکس العمل نشان می دهد
سلام آقای نجفی .ماشالله عجب حوصله ای دارید،من که نمی توانم این همه بنویسم .خیلی جالب بود،مخصوصا اون واژه نامه.واقعا در کارتان حرفه ای هستید
این نوشته ها همش نتیجه ی بی کاریه و شکم سیری جناب مهدی خان وگرنه ادمی که سر شلوغ باشه و شکمش گرسنه کی حوصله ی نوشتن اراجیف میکنه!
سپاسگزارم مهدی خان
در دوران کودکی این سگ چار چشم همیشه برای من جای سوال بود!! که جرا سگی باید چهار چشم داشته باشد؟ و البته چون هیچ وقت دل خوشی از سگها نداشتم و ندارم!! برای یافتن جوابش هم هیچ تلاشی نمی کردم!!
خشته نباشی علی جان.
راستی این خالی و چار چشم هم عصر با “شیدا” بودن؟ چون اسماشون خیلی برام آشنایه!!
زمانی که شیدا«کوچوکی”بود سگ خالی دوران میانسالی خودش رو میگذروند و چار چشم هم تازه سری توی سرها در اورده بود.البته شیدا بعلت طول عمر زیاد سالها بعد از چار چشم و سگ خالی در کمال صحت و سلامت و البته در این اواخر نه چندان با عزت، زیست و همانطور که قبلا گفتم قصد شتافتن به دیار باقی رو نداشت که دایی مصطفی به دیار باقی شتابوندش!!
شلامت باشی عژیژم!
بنام خدا/ سلام. و درود بر جناب نجفی عزیز خدا قوت. من فکر میکنم پخش سریالهای کره ای از قبیل جومونگ و دونگی و غیره از سیمای جمهوری اسلامی ایران بی تاثیر نبوده و این جوری که معلومه و شما به پیش میروید سلسله مقالات دنگا ادامه دارد و آن کسانی که با پاتیله و گرماست آشنایی دارند به فیض کامل خواهند رسید. و خیلی چیزهای دیگر که از کنارش میگذشتند. حال میبینند فطعه ای مهم از پازل دامداری بوده است که خوشبختانه شما استادانه به آن میپردازید. و حالا که این مطالب موشکافانه شما را میخوانم با خودم فکر میکنم که آن بره ها و بزغاله های کموری چه زجری میکشیدند.که میبایستی با آن همه جست و خیز در طول شبانه روز فقط یک نوبت غذا بخورند.و فکر میکنم اگر به نام گوسفندان از نظر رنگ و سن اشاره کنید بد نیست به طور مثال: بزغاله- کالار – جاوش – ……و از نظر رنگ حنه- گازوری خلچ- گفتر………..و همه هندی بازیهای گله زیر سر جماعت بز است :SS: :SS: :SS: :gol:
با درود بی کران به شما جناب استوار گرامی.البته من چون از نعمت تلویزیون محرومم سعادت دیدن سریالهای کره ای رو هم ندارم ولی خودم یک دونه محلیش رو ساختم که دارم پخشش میکنم البته دنگا قطعا به پای دونگ یی نمیرسه ولی بهر حال برگ سبزیه تحفه ی درویش!
تذکر شما کاملا به جاست.من جا به جا سعی میکنم که از اسامی گوسفندها استفاده کنم هرچند مطلب جامعی در این مورد دکتر فتوحی به نام “گوسپند واژه” قبلا ثبت کرده اند که دوستان میتونن به این مطلب مراجعه کنند.با سپاس فراوان از حوصله ی که به خرج می دهید جناب استوار
سلام بر علی اقای گل خسته نباشید .همیشه مجموعه داستانهای دنگا طرفداران زیادی داشته و دارد واقعا حال و هوای دنگا را برای ما زنده نگه می دارید.
فقط ای دنگا از گدار میلک نمیخواد بره جای دیگه ای.
خداقوت
سلام بر حسین اقی عزیز.نه فعلا که توی گدار میلک شاید در سالهای بعد ب جوی خنه ی عظیمی یا کال شجاعی یا کال اغال سنقره و شاید هم ب کل عندر رفت.اونو باید ببینم چی میشه و سال دیگه چه اتفاقی میافته.
ممنون از شما
چناب اقای نجفی خسته نباشی همانطور که قبلا گفته بودم انشای بسیار زیبایی دارید وخیلی ریز ودقیق توصیف نموده بودید با مطالعه مطلب شما دقیقا یاد خاطرات دکتر پاپلی یزدی افتادم که چقدر دقیق خاطرات دوران مدرسه خود را در ماهنامه شهریورماه داستان همشهری تشریح نموده بد نیست ماهنامه داستان همشهری را مطالعه کنید تا ببینی چقدر قلمت شبیه ایشان است موفق باشی
سلامت باشید جناب آقای نیکوعقیده.من از خوانندگان پرو پاقرص ماهنامه ی داستان هستم و اتفاقا چند روز پیش همین خاطرات پاپلی یزدی که بریده ای بود از کتاب شازده حمام میخوندم و کیف میکردم.اینجور خاطرات برای امثال من بسیار لذت بخشه مخصوصا اگر به قلم شیرین وتوانایی مثل پاپلی یزدی یا هوشنگ مرادی کرمانی نوشته بشه.انگار در همه ی این خاطرات یک حس مشترکی وجود داره.البته مقایسه این نوشته ها و نوشته های دکتر پاپلی یزدی بیشتر ناشی از حسن نظر شما به این نوشته هاست وگرنه میان ماه من تا ماه گردون تفاوت بیشتر از این حرفاست.بسیار متشکرم از توجه شما.
چه تعریفی کرده بودی از این سگ خالی . انگار که یک عمر باهاش رفیق جون جونی بوده. آدم فکر میکنه براش رفتی خواستگاری که ریز به ریز خصوصیات و اخلاقیاتش برای خانواده طرف بیان کردی
خداقوت عالی بود . منتظر ادامه داستان هستیم.
سگ خالی یک از قهرمانان دوران کودکیم بود.خیلی دوسش داشتم ولی هیچ وقت جرات نکردم اینو بهش بگم!!
متشکرم.
از ( خیلی خوب بود و
بسیار استفاده کردیم و
احسنت بر قلم زیبایتان و
چقدر زیبا می نگارید و
ای سری تور بنازوم وازوم تو و
من همیشه پیگیر داستان های شما هستم و…)
که بگذریم این قست در عین اینکه زیبایی های همیشگی رو داشت اما برای من چسبندگی همیشگی رو نداشت که این می تونه مربوط به فرستند باشه و صد البته مربوط به گیرنده. لذا چون گیرنده من این روزها خیلی در شعور خودش نیست این رو ربطش می دیم به اون.
خدا قوت دوست عزیزم. :VV: :SS:
نه عزیزم اشکال از گیرنده نیست به گیرنده اصلا دست نزن.حق داری از این قسمت خوشت نیومده.به نظر خودمم اون چیزی که باید میشد نشد. هرچی بالا پائینش کردم چیز بهتری از کار در نیومد.زورم رو زدم ولی زورم به بیشتر از این نرسید!اون خیلی خوب ها و استفاده کردیم ها رو هم نباید زیاد جدی گرفت خودت که در جریانی.اگ سری تور بنازم.وازم تو
مثل همیشه جذاب بود سگهای گله رو هم خیلی جالب توصیف کرده بودید مخصوصا چهار چشم رو خسته نباشید :SS:
سلامت باشی خانم علیپور.سپاسگزارم
سلام بر هم اوحد اوویی عزیز. توصیف سریال دنباله دار دنگاه مرور مجددیست بر خاطره ها و گذشته ها و تازه شدن داغ دل ما از ان همه سوژه های ماندگار و روزهای سرشار از خاطره وشادابی. موفق باشی . یا حق
سلام بر هم اوحدی اوویی عزیز.متشکرم از حسن توجه شما
با سلام وخسته نباشید خدمت اقای نجفی خیلی جالب بود توصیفاتتون واقعا جذابه من وقتی هفت هشت ساله بودم یه بار با خالم رفتم برای دوشیدن گوسفندان به اصطلاح به گله با خوندن متن شما دقیقا خاطرات واسم زنده شد ولی نفهمیدم کموری چیه؟ :SS: :SS: :SS: :SS:
متشکرم خانم مقدم.برای تعذیف کامل کموری رجوع کنید به مطلب گوسپند واژه دکتر فتوحی در همین حیتای خودمان ولی عجالتا باید گفت کموری بره ها و بزغاله هایی بودند که دیر به دنیامی امدند
سلام بر جناب نجفی دنگاه ۱۰ را خواندم و لذت بردم بنظرم بتازکی “اوای وحش “جک لندن را باز خوانی کرده باشید .
انتظار من (شاید نابجا) در این قسمت پرداختن به عکس العمل آدمها بود ، چرا که در قسمت قبل به احوالات کوسفندان به اندازه کافی پرداخته بودید .نمی دانم شاید رمزی دارد که من متوجه آن نیستم .
خاطرات زیادی از سگهای گله واحوالاتشان را بیاد دارم که برایم زنده شد . از شما متشکرم.
با سلام فراوان خدمت جناب مدرسی بزرگوار.در این روزگار با دو سه تا فیلمی که از کتاب جک لندن ساختن( واغلب فیلمها فاتحه میخوانند به کتابها) کی دیگه حوصله ی بازخوانی اوای وحش رو داره جناب مدرسی.
انتظار شما کاملا به جا بود اتفاقا من خودمم اولش دقیقا همین عکس العمل مردم رو نوشته بودم ولی یک هو یاد سگ خالی و سگ های گله افتادم و گفتم ادای دینی در حد سه چهار خط به این سگ های گله بکنم وگرنه رمز و راز دیگه ای در کار نبود.
متشکرم از توجه شما