حیتایی که بود، حیتایی که شد
سلامی دوباره
این مطلب رو قرار بود در سالروز شروع به کار سایت جدیدمون بنویسم ، ولی به دلیل درگیری پایان نامه و غیره و ذالک، فرصتش تا به امروز پیش نیومد. در این مطلب با بررسی سربرگ های حیتا، مروری تصویری خواهیم داشت بر سرگذشت حیتا تا به امروز.
در یک روز گرم تابستانی که کلاغه روی چراغ برق نشسته بود و حالا حالا ها قصد نداشت به خونش برسه، در کارگاه یک پروژه ساختمانی که رودمعجنی ها از سر و کولش بالا می رفتن، ایده اولیه تشکیل یک وبلاگ دو نفره به اسم رودمعجن شکل گرفت. از همون ابتدای هم اهداف بلند پروازانه ای در پس تشکیل این وبلاگ بود اما کسی فکرش رو نمیکرد تا بدین حد پیشرفت داشته باشه.
در اون زمان چندین وبلاگ و سایت با نام رودمعجن وجود داشت، به همین دلیل سعی شد نامی متفاوت انتخاب بشه تا از سایرین متمایز باشه. نام های مثل قرقنجه، هنوری، اوشور، دربی، قطربد، چنار و …. روی میز بود ولی در نهایت این نام انتخاب شد، حیتا.
اولین سربرگ سایت در همین کارگاه و از میان خاک و خل بیرون آمد، این سربرگ ترکیبی از گندم زارهای دربی، آبشار و دشت های پایین روستا بود و به نوعی سرگذشت رود از مبدا تا مقصد محسوب می شد. با نگاهی به تصاویرش می فهمیم که عبارت “بهشت گمشده خراسان” پر بیراه هم نیست!
گذشت و گذشت، حیتا مثل اغلب اتفاقات جوگیرانه مدتی در سکوت به سر برد و این سربرگ بیش از سایر سربرگ ها در حیتا موندگار شد.
در نخستین روزهای سال ۸۹، حیتا با شعاری جدید دوباره شروع به کار کرد. “وبلاگ گروهی رودمعجنی های مقیم ایران”! این شعار یک کپی دم دستی از اسامی جلسات گروهی رودمعجنی ها در تربت و مشهد بود. شعاری که بعدها با انتقاداتی همراه شد و تغییر کرد ولی هدف تغییری نکرده بود. در اواسط تابستون و با شروع ماه رمضان تعداد اعضای حیتا هنوز از ۱۰ نفر تجاوز نکرده بود. سربرگ حیتا هم همچنان بدون تغییر مانده بود تا اینکه در شهریور همون سال ایده استفاده از تصاویر مردم روستا در سربرگ سایت شکل گرفت و این اولین سربرگ با شعار جدید بود:
با شروع شب های قدر اون سال، حیتا با تصاویری از یادواره شهدا و با همون شعار قبلی سربرگش رو تغییر داد، کم کم آوازه حیتا دهن به دهن می چرخید و گروه های بیشتری برای کنجکاوی به سایت سر میزدن. حالا دیگه بازدید های روزانه به مرز ۸۰ تا ۹۰ بازدید رسیده بود.
شروع سال تحصیلی ۸۹ نقطه عطفی برای حیتا بود، کم کم مطالب شکل و شمایل منسجم تری می گرفتند و حالا دیگه اعضا به مرز ۱۰ تا ۱۵ نفر رسیده بودند. شروع این دوران همزمان بود با عکسهای حجی محندسن و خرش ! که چند وقتی سربرگ حیتا رو تسخیر کردند.
در این دوره عبارت ” به ما بپیوندید…” هم به سربرگ اضافه شده بود که نشان از اعتماد به نفس اعضای سایت داشت. حالا دیگه وبلاگ رو در حدی می دیدیم که رسما از بقیه هم برای پیوستن به اون دعوت کنیم. اواسط پاییز رسیده بود که چشمه حیتا برای اولین بار به همراه “خر حجی محندسن” که اون روزها به اصطلاح روی بورس بود در سربرگ سایت قرار گرفتند.
در این دوران حیتا هنوز صاحب لوگوی مشخصی نبود. در قسمت های بعدی ادامه این تحولات رو پی می گیریم.
ادامه خواهد داشت.
ان شاء الله.
مراحل تولد تا تکامل حیتا رو که مینویسی(البته هنوز تکاملش رو ننوشتی)آدم یاد مراحل تو لد و تکامل و دگردیسی قورباغه میافته.اول یک تخم بی شکله بعد یک لقلووی سیاه دم دار بعد کم کم یه بچه قورباغه که ابشش داره وبعد کم کم شش هم اضافه میشه و در آخر یک مزغ گنده ی خاکستری از کار در میاد.به امید روزی که حیتا مزغی بزرگ و خاکستری شود!!!
چنتا پیشنهاد:
۱-کاش اولش که گفتی در یک روز گرم تابستانی تاریخ روز و ماه وسالش رو میزدی تا همه بدونن دقیقا در چه تاریخی حیتا متولد شده تا در سالروز تولدش جشن باشکوه مجازیی ترتیب میدادیم و دی اینجا به اَلَقزه گری و تاب دادن اعضائی از بدن همراه با حرکات موزون میپرداختیم.البته با رعایت موازین شرعی و اخلاقی.
۲- پیشنهاد دومی در کار نیست بیخود دنبال پیشنهاد نگرد مگه یک آدم چقد پیشنهاد میتونه بده
۳-کار خیلی جالبی کردی.ورق زدن تاریخ حیتا همراه با مرور سربرگهاش.معلومه بیخود اسمت رو مدیر نذاشتن .نشون دادی که هنوز علی رغم “کل ملی” شدنت قوه ی ابتکار و خلاقیتت بالکل خشک نشده و تراوشات گهگاهی رو میشه ازش انتظار داشت مثل چوشمه ی حیتا.
۴-مرور سربرگهای حیتا نشون میده که الکی الکی داریم پیر میشیم.ای ایها الناس از بین برفتم عموووو.
۵- این حجی محندحسن با خرش هم یک زمانی بد کولاکی در سربرگ حیتا کرده بود.به امید روزی که نوه ی خودت عکس تو رو سوار بر جت اختصاصیت در حالیکه یک بر روی دماغه ی جت نشستی بندازه سردر حیتا و نوه های همه ی اینایی که اسمشون اینجا سمت راست حیتا ردیف شده هر و کر بهت بخندن
۶-دیگه چیزی ندارم بنویسم این ۶رو هم گذاشتم تا داغ دل شیشتائیا تازه بشه
خدا قوت مدیر جان هوووووووووووووو
باز جای شکرش باقیه که این بار از خر باباکولوت برای مثال زدن مایه نگذاشتی و دست به دامن لقلوو و مرغ شدی.
پیشنهاد اولت خوب بود، میذارمش روی میز برای قسمت دوم حتما توضیح میدم
تازه خبری ندری که تاریخ حیتا با عدد ۶ انس گرفته و ۶ در همه تار و پودش ریشه دوونده
جالبه واسه ماهایی که از وسطای تولد حیتا اومدیم خوبه که بدونیم قبلش چه خبر بوده. ممنون :gol:
مثل اینکه دعوای پیروزی استقلال تو این سایت تمومی نداره . :Y:
چقدر دل این استقلالیا رو میسوزونین. :MM: :N:
یعنی شما هم جزو ۶ تایی ها هستین؟!
خبر ندارین که شب برد اینقدر جوگیر شده بودیم که میخواستیم سربرگ حیتا رو کاملا قرمز کنیم، ولی خدا به خیر کرد و به صورت آن لاین کمی عقل اضافی در همون لحظه بر ما تزریق نمود و مانع از این کار شد.
بله جالبه به قول یاس مخصوصا برای ماها که از وسطاش اومدیم :Y: منتظر بقیه اش هستیم :gol: :gol:
خیلی جالب بود. جناب مدیر بعد یک غیبت طولانی بالاخره با یه مطلب پربار اومدن تا بگن که تعطیلی حیتا بی حساب و کتاب نبوده و داشتن داستان تولد حیتا رو مینوشتن :VV: .منم مثل یاس و افرای عزیز از اواسط حیتا اومدم و سرگذشت حیتا برام جالبه و حتما منتظر ادامش هستیم. واقعا خیلی صبر و بردباری و پشتکار داشتین که سایتی رو که اوایلش اینقدر سوت و کور بوده و تعداد بازدیدکنندگانش اینقدر کم با امیدواری ادامش بدین به امید روزی که به اهدافتون نزدیکش کنین :SS: .عکس آخری هم خیلی قشنگ بود به امید خدا امسال با این برف و بارونها حیتای حقیقی دوباره پرآب میشه همونطور که حیتای مجازی پربار شده :Y:
خوشحالم که این مطلب مورد توجه و استفاده شما و سایر دوستانی که از میانه راه به ما پیوستن قرار گرفت، مسئولیت من سنگینتر شد، چون باید برای قسمت های بعدی وقت بیشتری بذارم.
من نه از اوایل حیتا اومدم و نه از اواسطش بلکه من از اواسطِ اوایل و اواسطش اومدم!! :OO:
خیلی کار جالبی بود شدیدا یاد روزهای گذشته رو زنده کرد روزهایی که خیلی بیشتر به حیتا سر میزدم ومطلب برای نوشتن و عکس برای گذاشتن داشتم(از طرف همه دعا میکنم که کاش به روزهای اوجم برگردم :YY: :BB: )
منتظر ادامش میمونم
تو فکر کنم جزو ۵ نفر اول بودی، جزو اون دسته ای بودی که اول عضو شدی بعد فهمیدی که حیتایی هم وجود داره. از وقتی یادوم میاد تو همی جوری سر مزدی روتر نبینم، روزهای اوج د کدو گور بو!
با درود به شما وهمه دست اندر کاران محترمتان کار خوبی کردید شایان تشکر است ولی بنده کمترین معتقدم که هنوزبسیار سفر باید تا پخته شود مرد زیراهمانگونه که برادر بزرگمان جناب نجفی افاده فرمودند باید سایت مسیر کمال را به پیماید البته با این تفاوت که حقیر تشبیه متفاوتی دارم وسایت را نه به قورباغه ومزغ که به کرم ابریشم تشبیه میکنم که برک هاییکه ححی محندسن از باغای تهروی وسرتنگل با خر سفیدش اووووورده خورده وچاق شده وبدرون پیله رفته است و مادام که در پیله خود با قی بماند وهمت نکند تا جدار این پیله را بشکافد وبه پرواز در اید قطعا بکامل نرسیده وهمچنان در زندان پیله باقی خواهد ماند در حالیکه باید پیله را بشکافد واز چین وماچین به پرواز در اید وبا ابریشمی که ازان حاصل میاید لباس فاخر علما و اندیشمندان ونخبگان سراسر کشوربلکه جهان شود ( انشا الله)البته این یک پیشنهاد است که دردوره قبل هم اجمالا معروض داشتم والامر الیکم . موفق موید وپیروز باشید وخداقوت هووووووووووووو.
مثال خیلی خوبی بود. با شما موافقم. از نظر ما هم سایت هنوز به تکامل نرسیده ، و اگه درست بخوایم بگیم هیچ وقت نخواهد رسید، حیتا در مسیر تکامل قرار گرفته حالا گاهی خرش آب و جو خوبی خورده بوده و تندتر مسیر طی کرده گاهی هم خرش مریض احوال بوده و در جا زده، اما هدف نهایی این بوده که از لحاظ محتوا و ساختار به حدی برسه که همه رودمعجنی ها در اون عضو باشن و مطلب بنویسن. پس راه درازی داریم و مطمئناً قصد نداریم لنگان خرک خویش به منزل برسانیم، باید همتمون رو بیشتر کنیم. اما خوبه گه گاه به برگردیم و یک نگاهی هم به پشت سر و مسیری که طی کردیم بندازیم. گذشته سراسر درس و عبرت برای آینده است.
مدیر هوووووووووو
مو یک دو سعت مطلبر بخوندُم امبا نمدنم چی نظر دوم. نمدنم چیشه بنویسُم. مور عفو کو.ورمو بخش. ای سری تور بنازوم . وازوم تو. اینای دگه خا هِچ.
سلام و خسته نباشید.اینکه حیتا حیتا شد به همت همه بود.امیدوارم حیتاتر بشه :Y:
بنام خدا/ سلام اولا از اظهار لطف شما که باعث دلگرمی و مشوق من شده ایدسپاسگزار و ممنونم اما راجع به سرگذشت حیتا باید عرض کنم. از قدیم میکویند ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است لذا رفتم یک قلاب ماهیگیری گرفتم تا از اقیانوس اینترنت برای خودم ماهی بگیرم و چون تا به حال وارد اقیانوس نشده و شنا کردن هم بلد نیستم با خودم گفتم بهتر همین کنارا یک ماهی کوچک که از قبلا اسمشو شنیده بودم بنام حیتا شکار کنم . اما وقتی حیتا را دیدم تعجب کردم ماشاالله به این زودی تبدیل به یک نهنگ شده و تمام ماهی کوچکا رو خورده/ به امید روزیکه حیتا همچون خورشید گرما بخش اقیانوس اینترنت باشد و دشمنان نتوانند به او خیره شوند. :gol: :SS: