محمود مدرسی 4338 روز پیش
بازدید 161 ۹ دیدگاه

و “دامگاه ” وگله هائی که تصویرشان هیچگاه از ذهنمان پاک نخواهد شد

دوست عزیز “نوه حجی مراد”  خیلی زود درخواست این حقیر را اجابت نموده و در “و گله هائی که مردند ”  تصویری زیبا از گذشته را ترسیم کردند که بدینوسیله از ایشان تشکر می کنم .

واقعیت آن است که بخشی از شکوه و بزرگی جلوه های فرهنگی ما ناشی از محدویت دید و نگاه دوران کودکی و فضای جغرافیایی بسته روستای رودمعجن است . ولی مهم آنست که تجربه های دوران کودکی زمینه ساز بروز خلاقیت ،صفا و سادگی در کسانی است که اهل دل بوده و هستند .

آنچه در حال حاضر می تواند همچنان آن تجربه ها را شکوهمند سازد پرداختن به جزئیاتی است که اکنون دیدن همه زوایای زیبای آن برای ما امکانپذیرتر است . و حالا اگر کسانی مثل دوست عزیز “زمستان ” اهل قلم باشند می توانند برای دیگران به زیبائی آنها را روایت کنند و کسانی مثل من از تصویرهای که از آن زمان در ذهنشان نقش بسته است لذت ببرند .

خاطرات بسیار زیبایی از دورانی کودکی و عزیمت برای ودوشیدن گوسفندان، که صبحهای زود و در لطافت هوای بهاری  سوار برالاغ و در دامان مادر مهربانم و در کنار عمه دلسوزم ،کوچه باغهای زیبا را پست سر گذاشته در حالی که آواز پرندگان ما را از “حیتا ” تا “کل عندر” همراهی می کردند ، در ذهن دارم که همیشه روحم را طراوت و نشاط می بخشد.

هیچگاه مزه نان و ریحان و تره تازه همراه با ماست چکیده و پنیر محلی که در راه می خوردیم را فراموش نمی کنم . قصه هایی که “عمه حاج بی بی”در طول مسیر برایم نقل می کرد شیرین ترین و پند آموزترین داستانهائی است که خوانده و شنیده ام . بسیاری از اموخته های دینی و پندهای اخلاقی حاصل زمزمه های مهربانانه مرحوم مادرم است .

پس از این مقدمه : چند سال پیش که به رودمعجن رفته بودم، عکسائی با موبایل از دوشیدن گله در چشمه پاش گرفتم که شاید دیدن آن برای دوستان خالی از لطف نباشد . امیدوارم کسانی در عکسها مشاهده می شوند از بنده راضی باشند .

(برای مشاهده اندازه بزرگتر روی تصاویر کلیک کنید)

 

نظرات کاربران

با نظرات خود، ما را در ادامه مسیر راهنما باشید.

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  1. دست مریزاد جناب پندار، فوق العاده بود، ممنونم :gol:

  2. نوه حجی مراد گفت:

    سلا م بر جناب پندار ممنون از ابراز لطفتان اما انچه شما بیان کردید همه خاطراتی است که بنده انها را در کال سر پشت وگدار دربی و اندکی هم در کل عندر تجربه کرده ام . و این تصاویر زیبا که گذاشتید در حقیقت تکمیل مطلب ناقص بنده است که از این بابت سپاسگذارم با این تصاویر اهالی حیتا با کرتوک بهتر اشنا میشن اما نکته جالب این است که با وجود این همه پیشرفت هنوز از این وسیله برای اندازه گیری شیر استفاده میشه که این مسئله خیلی عالیه خسته نباشید

  3. عجب مطلب دنباله داری شد استارت اولیه اش را نوه حجی مراد زد و توسط شما تکمیل شد و لیک در همین رابطه مطلبی هم حقیر در نوبت انتشار دارم که اگر دوستان مساعدت کنند به ادامه ی مطلب شما خواهد رسید و اینجانب این مقوله را به اتمام رسانم باشد که تمامی این مطالب مقبول دوستان حیتا بیفتد. در پایان تشکر از شما و دیگر دوستان. حق یارتان

  4. علی نجفی علی نجفی گفت:

    با عرض سلام مخصوص بر جناب پندار گرامی.عکسهای خاطره انگیزی بود.کرتوک،دگچه،کف،دست گاه،اغال گله،دُختن و…….منو برد به دوران کودکی.به گدار میلک،سرتینگل،گدار دربی،کل عندر،کال شجاعی،اُبَزه…یادش بخیر.
    “واقعیت آن است که بخشی از شکوه و بزرگی جلوه های فرهنگی ما ناشی از محدویت دید و نگاه دوران کودکی و فضای جغرافیایی بسته روستای رودمعجن است”.این جمله ای که نوشته اید عین واقعیت است اما نمیدانم چرا هرچه دیدمان وسیع شد و نگاه مان از دوران کودکی گذشت و همه چیز رنگ وبوی بزرگی گرفت و وارد فضاهای جغرافیایی دیگری شدیم روز به روز از شکوه همه چیز و بدتر از ان از شیرینی همه چیز کاسته شد.از شیرینی دنیا،از شیرینی زندگی. شاید به قول اون دارو فروش توی فیلم سوته دلان”همه ی درد ما از فهمیدنه”.
    خدا قوت هوووووو

  5. خوشحالم که به یاد خاطرات قدیم دست به قلم شدید :Y:

    گزارش مصور و کاملی بود، انگار تمام لحظات داستان نوه حجی مراد رو به تصویر کشیده بودین، و اون پسربچه در همه جا حضور داشت. دست مریزاد، خیلی از سئوالهای من در مورد گله پاسخ داده شد. انتظارات بیشتر از کرتوک داشتم، خیلی ساده بود.
    این روزها حیتا چه خاطره بازی شده، بد جوری هوایی شدم.

    داستان های پند آموز حجی بی بی هم خاطره مشترکیه، به گمانم بی بی تمامی داستان هایی که به زبان فارسی وجود داشت رو حفظ بود، هر بار فرصت میشد(و حتی فرصت هم نمیشد! :Y: ) چن تاشو تعریف میکرد، ۲۰ و خورده ای ساله که برامون داستان میگه ولی هنوز داستان تکراری ازش نشنیدم.

    یه فایل تصویری هم من تو مطلب قبلی گذاشتم ، چون کمی گذشته بود فرصتش ، دوباره اینجا هم میذارم:

    یه فایل تصویری کوتاه از همین تقسیم شیر در دمگاه به دستم رسیده که براتون میذارم، امیدوارم بزودی بخش دانلود ویدئوی حیتا هم راه بیفته دانلود کنید از اینجا

  6. از این مطلبتون بی نهایت استفاده کردیم.حضور پر رنگ شما مایه دلگرمی همه اعضا حیتاست.
    عکس اول : گوسفندان آماده دوختن .
    عکس دوم : هر دوخنده یک نفر ناظر دوخت داره.همگی حواس جمع.
    عکس سوم : نه حواس دوخنده است و نه حواس ناظر دوخت
    عکس چهارم : اعضا مکتب کرتوکیستانیسم در حال بررسی اخرین وضعیت هستند.
    عکس پنجم: یک عدد کرتوک آغشته
    عکس ششم:هیچ جا بی حاشیه نیست.

  7. نوه زارع گفت:

    یاد دمگاه به خیر
    با دیدن عکس اقای معصومی جا دارد برای شفای ایشان دعا کنیم

  8. @منصف
    از ابراز لطف شما سپاسگزاری می شود . حضور روزانه در حیتا همراه با صفا وصمیمیت شما جوانان عزیز وفرهیخه برایم فرصتی مغتنم است .درعین حال نگرانیهای آقای دکتر فتوحی در مورد تداوم فعالیت حیتا را دارم.

  9. @زمستان
    جناب زمستان اگر با دوران کودکی با همان صداقتی که شما با آن برخورد می کنید مواجه شویم شیرینی آن برای همیشه لذت بخش خواهد بود چه بسیا عده ای معتقد شخصیت انسان همانی است که در دوران کودکی شکل گرفته است فقط میزان دانش وبرداشت از واقعیتها تغییر می کنند.