موسیقی حیات در دامن دشت……..
صبح خروسخوان و سحر خیزی من پیدا
چه زود رفت خواب من به یغما
که بروم در پی شیرین خاطره ها
از فراز کوه از سر سنگها
وسلام میدهم
به نشاط شادمانه ی صبح
به عبور ساده ی زندگی
ازپشت بامهای کاهگلی
و میگذارم در کوله ام
بساط چای و سفره ی نان
میزنم به کوه
میزنم به دشت
روز در پیش و من در پی
و اسمان میگذارد در کوله ام
یواشکی ارامش
و سحر خیزی بلبلی در دور دست
که میسراید
طلوع را در ترانه ی صبح
صحرا پر از گل پر از راز
لبریز از عطر بوته های احساس
بوی اشنای خاک
موسیقی موزون حیات
در دامن دشت
و ارامش گوسفندها
در چرای دم ظهر
وحضور من بر بلندای سنگ پیدا
میزنم نی در سکوت صحرا
سر میدهم
اواز هی هی در سینه ی کوه
در سایه روشن ابرها
و ظهر هنگام سجده میبرم
به پاکی چشمه در لب رود
و سلام میدهم چه خالصانه
به همت مرد دروگر
در سایه ی صادق درخت بید
میافروزم اتش
میگذارم چای با کتری سیاه
همه جا پیچیده بوی گل عطر گیاه
گسترده ام سفره ام بر لب اب
فتیر وسبزی و ماست
عجب ضیافتی در سر رود پیداست
دهقان همه در سایه ی خواب
در دلشان بزم شادی بر پاست
خالی شده خلوتم از هیاهو
وقتی که مینشیند لحظه ها
به دلم مو به مو …………..
سلام جناب جگر گوشه بازم عالی بود با این شعرهای که شما میسرایید دل ادم رو هوای میکنه بره ده اون بیتی که گفتین می افروذم اتش میگذارم چای با کتری سیاه همه جا پیچیده بوی گل عطر گیاه گستره ام سفره ام را بر لب اب فتیر و سبزی و ماست من که دلم برای فطیر و سبزی وماست لک زده دستتون درد نکنه :gol: :SS:
خسته نباشید جناب جگر گوشه. بسیار عالی بود. من واقعا از نوع شعرهاتون خوشم میاد مخصوصا شعرهایی که توصیف دشت و طبیعت و..است. معلومه که دلتون پر از حال و هوای رودمعجنه. و حضور من بر بلندای سنگ پیدا” میزنم نی درسکوت صحرا” سر میدهم آواز هی هی در سینه کوه.. خیلی زیبا بود. خدا قوت . منتظر اشعار زیبایتان هستم. :gol: :gol:
سلام خدا قوت هووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو. دمت گرم خیلی حالا کردیم. بر لب آب فتیر و سبزی و ماست رو خییییییییلی خوب اومدی. دستت درست پسر عمه. :SS: :SS: :SS:
سلام بر جگر گوشه مثل همیشه زیبا بود :Y: SS: دل ادم میره ده صبح زود خوردن صحبانه توی باغ کنار اب
درود بر جگر گوشه جهت پشتکاری که در سرودن شعر دارید. ما از شعرهاتون لذت می بریم و اینکه یکی از اعضا در این زمینه فعالیت دارند و از قلم و طبع خودشون استفاده میکنند بسیار خوشحالیم.
:gol:
سلام بر جگرگوشه و احساس خیلی لطیف اقا ما خیلی لذت بردیم وخیلی عالی بود احساس فراوان همراه با سنت و اصالت روستا در هم ادغام شده در شعر شما و این امیختگی در اشعار شما هر دفعه پررنگتر از قبل میشود. باز هم منتظر اثار زیبایتان هستیم :gol:
سلام مثل همیشه خوب و عالی و مطابق با فرهنگ ما حیتاییان و سنتمون . :Y:
واقعا شعراتون از دل برمی آید و بر دل مینشیند. :SS: منتظر اشعار زیبای بعدیتان هستیم. :gol:
سلام
شعر قشنگی بود مخصوصا که فتیر و سبزی و ماست رو با بی خیالی لب آب پایه ام :soot: :YY:
من به یاد جلاب های قدیم افتادم، هر روز صبح با یه فتیر و یک پیاله ماست د میون توره، مرفتم به جلاب!
یاد جلاب های قدیم بخیر ، قشنگترین خاطرات بچگیم رو از جلاب ها دارم.
شماها که شعر و داستان مینویسین ، یک بارم برای جلاب بنویسین.
صبح خروسخوان و سحر خیزی من پیدا !
درسته که شعر نو و از هیچ ترکیبی نباید تعجب کرد، ولی سحرخیزی من پیدا، خیلی یه جوریه!
آخ از سحرخیزی گفتین که من خیلی دوست دارم! اونم تو ده! تو ده اگه سحرخیز نباشی نیم عمرت بر فناس!
“و سحر خیزی بلبلی در دور دست
که میسراید
طلوع را در ترانه ی صبح
صحرا پر از گل پر از راز
لبریز از عطر بوته های احساس
بوی اشنای خاک
موسیقی موزون حیات
در دامن دشت”، همه بخشهای شعرتون زیبا بود اما این تیکه اش واسم دلنشین تر از بقیه قسمتهاش بود. متشکرم جناب جگرگوشه و خسته نباشین. :gol:
شعر زیبایی بود و شعر شما که تا حدودی با روستا در ارتباط است بنظر من اگر سعی کنید از اسمهای و جاهای روستا در ان استفاده کنید خیلی بهتر میشود البته در یکی دو شعر قبل این کار را انجام داده بودید خیلی خوب شده بود. موفق باشید