عکسهای تابستانی
با سلام و درود به همه روزه داران و دوستان، با آرزوی قبولی طاعات و عبادات
سری عکسهای تابستانی که تیر ماه از رودمعجن گرفتم رو تا امروز موفق به درج اونا به دلیل مشغله کاری نشدم که اکنون موفق به این کار شدم التماس دعا
عکس از باباکلوی بنده (حجی رمضعلی زنده) در زیر پل توشمپاش که پاتوق ایشون هست
اینا همون الوچه هایی هستن که قبلا سر البالو بودن و یا الوچه بودنشون دعوا بو
منظره الوچه رزی و خوشک کیردن اونها در زمین گندم( همیشه مد الوچه بجوی بود ولی گویا این مدل درامد هم کهنه شده ولی در جریان باشین که الوچه منی حدود ۷۰۰۰ تومن هس)
خسته نباشید!یکی از آرزوهای دیرینه ام هست که عکسها همشون باز بشن!(آرزو بر جوانان عیب نیست)!فعلا که دوتاش باز شدن!نکته ای که تو عکس بابابزرگتون هست اون شراره آتیشه که تو عکس افتاده که کم اتفاق میفته!ردیف درختا هم منظره قشنگیه!نصف سومی هم باز شد.این خیلی قشنگه!مثل اینه که یه پارچه چهل تیکه انداختن تو گندم زار! :SS:
سلام جناب میرزایی
اِاِاِ من پدر بزرگتونو تو پاتقشون دیدم، پیرمرد نازنین و زحمتکشی به نظر میان، خدا سایشون رو سالهای سال بر سرتون مستدام بداره.
با دیدن عکسهای ۳و۴ این سوال به ذهنم رسید که چرا رودمعجنیها هم مث حصاریها از روش سنتی برای خشک کردن آلوچه هاشون استفاده میکنن در حالیکه میشه از روشهای بهتری برای این کار بهره برد مثلا اهالی خرو یکی از روستاهای نیشابور برای خشک کردن آلوهاشون که بیشترش رو هم به خارج از کشور صادر میکنن از توریهای پایه داری استفاده میکنن که کمی با زمین فاصله داره. بعد از ریختن آلوها روی توری، توری دیگه ای روش قرار میدن تا حشرات نتونن روی اونها بشینن به این تربیت آلوها کاملا بهداشتی خشک میشن و جمع کردنشون هم خیلی راحته.
در کل همه عکسهاتون قشنگن، خسته نباشین، طاعات و عباداتتون هم قبول حق. :gol:
عالی بود :SS:
خسته نباشید جناب مییرزایی عکسهای بسیار زیبای هستند مخصوصا عکس اولی که منو یاد کل اندر انداخت باغ بابا کلون شما کنار باغ بابای من است در مورد عکس سوم حق با افراست من هم توی تلویزیون شبکه خراسان دیدم که چطور محصولات خودشون رو خشک می کنند ولی روستای ما الوچه ها را روی زمین می ریزند و بعد از خشک کردن با کلی خاک و سنگ جمع میکنند این روش کلی دردسر داره
@افرا بهشتی
در روش خشک کردن الوچه ها به روشی که افرا فرمودند ، روش بسیار عالی هست ولی به نظر شما با چندین باغ الوچه که رو زی حدود ۱۵ تین ۱۷ کیلویی الوچه جمع میشه و تقریبا هر روز این کار ادامه داره به نظر شما سر انگشتی چند متر توری و چه فضایی لازم هست و اگر این کار بشه ، فضای لازم از کجا؟
شما به عکس بالا یه نظر بندازین ، اینا در ۱.۵ روز ریخته شده و هنوز هم مانده حال…. :OO:
طبق قرار قبلی دوستان قرار شد که از بزرگان روستا و یا پدر بزرگا بگیرن و توی سایت به عنوان یه مطلب جدا ثبت بشه ولی هنوز کاری انجام نداده
عکسات مثه همیشه بیسته.
عکس اول خدا حفظشون کنه، باور کن تا حالا نمدنیستوم باباکولوی شمایه! اما در حاشیه باید بگم چای با قمقمه یه چیز دیگس، حالا بگذر منصف هرچه میلشه ورگویه، مو تا ۵ لوان چای قمقمه ای بنخوروم روحوم شاد نمره!
عکس دوم به نظر میرسه این الوچا آب بهشون نرسیده و پرآب نیستن، ام کنتراست عکس خوبه.
از دیدن عکس سوم و چهارم دیلشورا گروفتوم! حیف که قیمتش رفته بالا وگرنه…!
بنظروم الآن میتونیم به الوچه لقب “طلای پِلَشت” رو بدیم، واقعا برازندشه!
اما خدمت دوستان عارضم که الوچه از همون اول کثیف کاری زیاد داره! وقتی از درخت میریزن رو زمین در اثر ضربه شل میشن و زمانی که جمع آوری میشه هم با دستای الفچی که یک من کثیفی داره جمع میشه، در این مرحله بعضیاشم میره زیر پای کسی که الوچه میریزه و کسی که جمع میکنه وبا همون حالت له شده دوباره جمع میشه، مرحله بعد اینا توی یه سطل تلمبار میشن روی هم و در اثر فشار هر کدومشون که تا الآن سالم مونده باشه کامل لهیده میشه، و آبشون کش میکنه!
در مرحله بعد اینارو میریزن روی زمین و مدت ۱۰ روز روی زمینه و خوب گرد و خاک هوا با آب کش کرده آلوچه ها مخلوط میشه، و در آخر همراه خاک و کوخ و سایر چیزها جمع آوری میشه. حالا نمیدونم اینا چه مصرفی داره، فکر نمیکنم مصرف غیر خوراکی داشته باشن، خدا به خورندگانشان رحم کند! :N:
این آلوچه آش و لاش رو که نمیشه بریزی روی توری، اگرم بشه رودمعجنیا حوصلش رو ندارن!
تازه اینا قسمت خوبشه، من یادمه تا دوره راهنمایی تابستونا میرفتم رودمعجن، جلاب(گوسفند چرانی) و در کنارش الوچه بجوی هم میکردم، و خدا میدونه که چه الوچه هایی رو از چه جاهایی جمع میکردیم! الوچه هایی که دیگه صاحبشم دلش نیومده بود جمعشون کنه! و تازه اگه همش الوچه بود بازم جای شکرش باقی بود! خدا از سر تقصیراتمون بگذره!!
—————
در مورد عکس بزرگان ، به نظرم باید بخششو راه بندازیم، حتی بخش تصاویر رفتگان رودمعجن هم فکر کنم اولویت بیشتری داشته باشه، من تو فکرش هستم، متاسفانه شناخت کافی ندارم، اگه عکسهارو با مشخصات دقیق بذارید من جاشو درست میکنم و ساماندهیش میکنم. به نظرم در همون گالری یک بخش رو به این عکسها تخصیص بدیم خوب باشه.
عالی بود . خداقوت هووووو
ما خدی حجی رمضعلی دنیایی داریم وقتی میریم توشمپاش. خدا حفظش کنه
جناب مدیر بعضی از حواشی آلوچه ریزی رو یادت رفته . مثل وقتهایی که تعدادی از آلوچه هایی که روی زمین ریخته اند قاطی پشکل گوسفند و الاغ که ماشا.. توی همه زمینها به وفور یافت می شه شده اند و صاحب الوچه ها از اون چند تا هم نمیگذره و الوچه ها رو از توی اون پشکلها جدا می کنه . یا موقع خشک کردن که وقتی روی زمین می ریزند انواع حشرات و مگس و .. روی الوچه ها می نشینند و تغذیه می کنند و یا انواع سگ و خر و شغال و .. . در این مدت از روی آنها رد می شوند و گاهی همانجا یاد اجابت مزاج می افتند
@محمد امیدوار
قابل توجه اقای مدیر عارضم که این الوچه هایی که میگی چه کاربردی داره ، از بچگی همیشه در دکون میرفتی و چند بسته لواشک میگرفتی و با ولع نوش جان میکردی ، حال چند بسته از اینا از الوچه هایی بوده که خودت از درختهای رودمعجن جمع کردی و الفچی شدی خدا میدونه
بله یکی از کاربردهای الوچه خشک کارخانجات لواشک سازیه و بعضیا رو هم تو همون کارخونه ریز و درشت میکنن و یه کم رنگ و رو میدن و به بازار روانه میکنن :gol:
@نوه دیگه حجی مراد
این قمقمه چای که میبینین نوه حجی مراد توش حق اب و گل داره ، اخه زمین ایشون کنار زمین باباکلوی ماست و ، باباکلو هم دست و دلباز و مهماندوست و کم تر کسی هست که با باباکلوم سلامی بکنه و تا یه چای بهش نده دست بردارش نیست :gol:
من الوچه میخوام :TT: :H:
هوووووووووووووووووو غیر از عکس اول باز نمره
حفظه الله ایشان را .
من چندی پیش یک بار به همراه ابوی رفتم منزلشون.
بحث عکس بزرگان که پیش اومد من هم در تدارک حضور گرند ما و گرند فای خودمم. دیری نباشد که حاظر شوند
خدا قوت میرزایی جان هووو.
این لقب«طلای پلشت»مدیر رو بچسبید که حسابی برازنده ی الوچه شده.دمت گرم مدیر با این اسم گذاشتنت.
آقا الوچه رو رها کنن اون چای توی قمقه زیر پل کل عندر رو بچسبید که«در جنت نخواهی یافت کنار آب تشت تهروی و گلگشت کل عندر را».
اقا هر کی هوس چای قمقمه ای داره میتونه مث من از باباکلوش قمقمه کش بره و در هر جا هس درست کنه
ما که هر وقت کنار دریا میریم با همکارام ، چای قمقمه مهمونشون میکنم و کلی کیف میکنن
در تدارکم در بازگشت بعدی یکی دیگه کش برم