حیتا در مهتاب
سلام ای هم ابادی ام
ای تو دوست حیتاییم
تو که هنوز کنار پنجره ای
نگاه کن
امشب ماه میهمان ابادی است
اهل ابادی همه در خواب
مهتاب گستردگی کرده امشب در دامن دشت
در باغ در چشمه در سنگ
در کوه
از اینجا بام ما پیداست
ایوون شما نیز هم
پس کوچه پر شده از موسیقی جیر جیر کها
و ببین مهتاب را
در جوی وسط باغ چه نوازشها ریخته است
حال از چشمه مشرق میطراود سپیده
فردا گاوها دامن دشت را چرا میکنند
و یا بزها
دست درازی به دامن درخت را
و ما هنوز کنار پنجره ایم
و فردا خواهیم دید
قطار کش بره ها را در سینه کش کوه
و یا رکوع سپیدار را در باد
و حیات زندگی را که میجو شد از چشمه خاک
فردا اهل ابادی به باغ میروند
سبد ها رنگین از سیب سرخ
و احساسها سر خوش
و باز روزی دیگر وباغی
باغی لب رود
باغی سر سنگ
رو به سنگ چین ها….. ادامه دارد
ممنون از شعر خوبتون .این چند وقته شعر زیاد می نویسن تو سایت اگه آقای مدیر زحمت بکشن یک قسمت از سایت رو به بایگانی این اشعار اختصاص بدن خیلی خوب میشه.
ممنون از شعر خوبتون .این چند وقته شعر زیاد می نویسن تو سایت اگه آقای مدیر زحمت بکشن یک قسمت از سایت رو به بایگانی این اشعار اختصاص بدن خیلی خوب میشه.
سلام جناب جگرگوشه
خودتون نوشتین،وهقعا زیبا و تأمل برانگیز بود :SS:
به قول حیتا نشینان
خداقوت هوووووووووووو
جا تون خالی دیشب که ده بودم رفتم کجراه(کاسه راه)ب اوگیری بعد از اونجا رفتم دشت تهرود(تش تهروی)شب ومهتاب و سنگ و اب و موسیقی جیرجیرک جمعشون جمع بود حسابی کیف کردم. ولی جگرگوشه جان امسال سبدها رنگین از سیب سرخ نمیشه.خشکسالیه بدیه خدا بخیر بگذرونه.همینجور باشه تا یک ماه دیگه به زحمت بشه ابی توی روستا برای ابیاری پیدا کرد و باغها و درختان سیب سرخ بی آب حال روز خوشی نخواهند داشت.اما شعر شما زیباست مخصوصا ترکیباتی مثل بز ،دست درازی دامن درخت را،قطار کش بره ها از سینه کش کوه،رکوع سپیدار در بادو…توصیفات زیبایی هستند.اتفاقا ده حسابی باد و بیدَم بود چنانکه رکوع سپیدار ها عنقریب بود به سجده ختم بشه!!!
خدا قوت هوووووو
شعر زیبایی بود.منممهتاب رودمعجنو خیلی دوست دارم!خسته نباشید
جناب امیدوار . تشکر از لطف شما پیشنهادتان خوبه قابل توجه اقای مدیر
سر کار تفنگدار سوم این زبان حال من و شما و همه ی بچه های حیتاست . لطف شما مستدام
زمستان گرامی دوستان بجای ما. اما توصیف من از رودمعجن مربوط به ان زمانی است که ما انجا بودیم زمانی که رودمعجن در اوج اقتدار بود و به این روزهای سخت دچار نشده بود انشاا… که به ان روزها باز گردد
سرکار خانم پونه .تشکر از لطف شما . حق یارتان
شعر بسیار زیبایی بود جناب جگر گوشه. لذت بردیم.
فعلا که تو حیتا ما منتظریم یکی مطلب بزاره زود بهش میگیم گروه همون مطلب رو باید راه بندازی.
خوب چه عیبی داره شما هم گروه شعر رو راه بنداز
سپاس از جناب جگر گوشه بابت شعر قشنگی که گذاشتن .
آدم یه جورایی حال و هوای رودمعجن رو پیدا میکنه .
“و ببین مهتاب را
در جوی وسط باغ چه نوازشها ریخته است
حال از چشمه مشرق میطراود سپیده ”
خیلی خیلی قشنگ بود ++++++++++