حسین مرادی (نوه حجی مراد) 4510 روز پیش
بازدید 110 ۱۴ دیدگاه

یاد یاران سفر کرده

سلام بر دوستان همراه

امروز به بهانه سوم خرداد لازم دانستم تا بار دیگر با سرداری دیگر اشنا

شویم قطعنا نام این سردار شهید را بارها شنیده اید

                             

سردار شهید محمد جهان ارا      

شهید محمد جهان آرا در روز ۹ شهریور ماه سال ۱۳۳۳ در خرمشهر بدنیا آمد. سیزده ساله بود که پایش به فعالیتهای دینی مساجد و هیأت های مذهبی باز شد. در کلاس‌های آموزش و تفسیر قرآن شرکت می‌کرد و عضو ثابت جلسات هفتگی هیأت های مذهبی بود. او در همین سال‌ ها با یک گروه مبارز مخفی به نام «حزب‌الله» خرمشهر» آشنا شد. دو سال بعد یعنی در ۱۳۵۱ گروه حزب‌الله توسط عوامل ساواک شناسایی شد و تمام اعضایش از جمله محمد دستگیر و زندانی شدند. او به خاطر سن کمش به یک سال زندان محکوم شد.
در سال ۱۳۵۴ دیپلمش را گرفت. در کنکور دانشگاه قبول شد و برای ادامه‌ی تحصیل راهی مدرسه‌ی عالی بازرگانی تبریز شد. در دانشگاه نیز فعالیتهای سیاسی او همچنان ادامه داشت او به همراه دوستانش انجمن اسلامی مدرسه‌ی عالی بازرگانی را پایه‌گذاری کرد. اعلامیه‌های انقلابی و جزوه‌ها و بیانیه‌های ضد رژیم توسط این انجمن اسلامی میان دانشجویان توزیع می‌شد. در سال ۱۳۵۵ محمد به عضویت گروه «منصورون» که یک گروه مذهبی معتقد به مبارزه مسلحانه بود پیوست. از آن پس محمد فعالیتهای انقلابی خود را چه در زمینه‌ی مبارزه‌ی مسلحانه و چه در زمینه فعالیتهای تبلیغی و آگاه کننده‌ گسترش داد. وقتی تظاهرات مردمی علیه رژیم شاه در روزهای بهار و تابستان ۱۳۵۷ اوج گرفت. محمد نیز به همراه دوستانش با فعالیتهای چریکی و مسلحانه به حرکت مردم یاری می‌رساند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی محمد پس از دو سال و نیم زندگی مخفی به خرمشهر بازگشت. او دو دوستانش در خرمشهر گروهی تشکیل دادند به نام کانون فرهنگی نظامی انقلابیون خرمشهر.
هدف این کانون حراست از نظام نوپای انقلابی در برابر حملاتی بود که از طرف بازماندگان رژیم و یا طرفداران تجزیه خوزستان به آن می شد.
محمد جهان آرا در سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد. در همان سال ها فرماندهی سپاه خرمشهر را به عهده گرفت و همزمان جهاد سازندگی خرمشهر را نیز پایه‌گذاری کرد. با شروع جنگ دوش به دوش مردم از شهر دفاع کرد. بعد از سقوط خرمشهر و عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا تمامی نیروها یک دل به دشمن یورش بردند. اولین گام آنها شکستن محاصره‌ی آبادان بود این پیروزی در مهر ۱۳۶۰ روی داد. به دنبال این پیورزی در روز هفتم مهر محمد جهان آرا و تعداد دیگری از فرماندهان راهی تهران شدند تا گزارش عملکرد شجاعانه نیروها را به رهبر انقلاب بدهند.
در میانه‌ی راه هواپیمای حامل آنها دچار نقص فنی شد و سقوط کرد و جهان آرا و دیگر مسافران هواپیما به شهادت رسیدند.

 

وصیت نامه شهید محمد جهان آرا

 


از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم. «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین».

بارپرودگارا، ای رب العالمین، ای غیاث المستغیثین و ای حبیب قلبو الصالحین.
تو را شکر می گیوم که شربت شهادت این گونه راه رسیدن انسان به خودت را به من بنده ی فقیر و حقیر و گناهکار خود ارزانی داشتی.

من برای کسی وصیتی ندارم ولی یک مشت درد و رنج دارم که بر این صفحه ی کاغذ می خواهم همچون تیری بر قلب سیاه دلانی که این آزادی را حس نکرده اند و بر سر اموال این دنیا ملتی را، امتی را و جهانی را به نیستی و نابودی می کشانند، فرو آورم.

خداوندا! تو خود شاهدی که من تعهد این آزادی را با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم. با تمام دردها و رنج هایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکیبایی کردم ولی این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نکرده اند چون دربند نبوده اند یا در گوشه های تریاهای پاریس، لندن و هامبورگ بوده اند و یا در …
و تو ای امامم! ای که به اندازه ی تمام قرنها سختی ها و رنج ها کشیدی از دست این نابخردان خرد همه چیزدان! لحظه لحظه ای این زندگی بر تو همچن نوح، موسی و عیسی و محمد (ص) گذشت.

ولی تو ای امام و ای عصاره ی تاریخ بدان که با حرکتت، حرکت اسلام را در تاریخ جدید شروع کردی و آزادی مستضعفان جهان را تضمین کردی. ولی ای امام کیست که این همه رنجها و دردهای تو را درک کند؟! کیست که دریابد لحظه ای کوتاهی از این حرکت به هر عنوان، خیانتی به تاریخ انسانیت و کلیه انسان های حاغضر و آینده تاریخ می باشد؟
ای امام! درد تو را، رنج تو را می دانم چه کسانی با جان می خرند، جوان با ایمان، که هستی و زندگی تازه ی خویش را در راه هدف رسیدن حکومت عدل اسلامی فدا می کند. بله ای امام! درد تو را جوانان درک می کنند، اینان که از مال دنیا فقط و فقط رهبری تو را دارند و جان خویش را برای هدفت که اسلام است فدا می کنند.

 

ای امام تا لحظه ای که خون در رگ های ما جوانان پاک اسلام وجود دارد لحظه ای نمی گذاریم که خط پیامبر گونه تو که به خط انبیاء و اولیاء وصل است به انحراف کشیده شود.
ای امام! من به عنوان کسی که شاید کربلای حسینی را در کربلای خرمشهر دیده ام سخنی با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن جوانان خرمشهری برمی خیزد و آن، این است؛
ای امام! از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد من یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم هر روز که حمله ی دشمن بر برادران سخت می شد و فریاد آنها بی سیم را از کار می انداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق می رفتم، گریه را آغاز می کردم و فریاد می زدم ای رب العالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را.

 

روحش شاد و یادش گرامی و راهش  پر رهرو باد

نظرات کاربران

با نظرات خود، ما را در ادامه مسیر راهنما باشید.

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  1. زنده باد نوه حجی مراد
    کار جالبیه ،تشکر :gol:

  2. درود بر مرد خستگی ناپذیر.
    امیدوارم که از بند بنایی خلاص رفته بشی.

  3. نوه دگه حجي مراد گفت:

    احسنت بر پسر عموی مندگی ناپذیر خداقوت
    بسیار عالی بود . بویژه وصیت نامه ششهید جهان آرا
    من تا بحال فکر می کردم شهید جهان آرا در عملیات فتح خرمشهر شهید شده . اطلاعات خیلی خوبی بود .
    موفق باشی

  4. خیلی جالب بود.
    خسته نباشید.

  5. نوه حجی مراد گفت:

    ممنون جناب میرزایی امیدوارم خدا توفیق دهد و بتوان زندگی نامه شهدای رودمعجن رو بدین گونه نوشت@محمدرضا میرزایی

  6. اگر خدا بخواد به همین زودی زود کارها یکسره میشه اما یک توصیه از بنده به همه کسانی که قصد بنایی دارند: یک وقت یک همچی کاره نکنن کی ب چره مرن اٍ بٍرٍ د مون سومبا زندگی کنن ولی بنیی مکنن @محمد امیدوار

  7. درود بر بچه ی عمو کاش بتونم به قولم عمل کنم و زندکی نامه شهدای ده رو بنگارم واقعا که بعضی شهدای رودمعجن روزگار جالبی داشتن@نوه دگه حجی مراد

  8. ممنون جناب سپیدار به امید یاری همه اهالی حیتا@سپیدار

  9. زمستان گفت:

    خدا قوت مرد یاد یاران.منده نری.از جهان آرا توی کتاب دا مفصل صحبت شده و همچنین توی خاطرات آدمهایی که از اون مقاومت ۳۳ روزه خرمشهر به جای موندن و خاطراتشون رو نوشتن.فصل مشترک خاطرات همه ی اونها دو چیزه.مقاومت و محمد جهان آرا.
    اقا مو با ای حرف نوه ی حجی مراد موافقت تام و تمام درم.از گیل کَری د هَم دنیا کار بتره نِیَ البته بعد از آلوچه رِزی!!!

  10. منصف گفت:

    (من برای کسی وصیتی ندارم ولی یک مشت درد و رنج دارم که بر این صفحه ی کاغذ می خواهم همچون تیری بر قلب سیاه دلانی که این آزادی را حس نکرده اند و بر سر اموال این دنیا ملتی را، امتی را و جهانی را به نیستی و نابودی می کشانند، فرو آورم.)
    خسته نباشی نوه حجی مراد. هم از گیل کاری. هم از مطلب.
    اون قسمتی که داخل پرانتز آوردم خیلی جالب بود و براب من بهترین قسمت نوشته بود.
    منتظر مطالبی در خصوص شهدای رودمعجن هم هستیم.
    از گیل کَری و آلوچه رزی و شیره مالی یارب د دنیای خدا کار بدترم هست؟

  11. خدا نگهدار جناب زمیستو من بارها سعی کردم کتاب دا رو بدست بیارم اما ظاهرا در مشهد یافت نمی شه امیدوارم قسمتی از خاطراتشو برای حیتا بذاری@زمستان

  12. واز بر عکس مو عاشقی الوچه رزییم یکبار م کی رفته بری امتحان خناتر ب هم رزن خ فهمی یی کی از الوچه رزی کاری باحال تره نیه@منصف

  13. ممنون و خسته نبشی نوه ی حجی مراد
    ولی خادمیم اولین نفره که ورگوفته خدی الوچه رزی حال منه تویی مو خدم ترجیح متم همه ی تابستو بنیی کنم ولی یک هفته به الوچه رزی نرم

  14. خدا قوت جناب نوه حجی مراد. مطلب پرباری بود. (ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته…) شعریه که من یاد جهان آرا میندازه و خیلی هم شعر تاثیر برانگیزیه.